صراط منیر

چند کلمه در شرح محتوای وب‌سایت...

سرنوشت و دعا

پاسخ اول

همان خدايي كه مقدرات وسوالات امتحاني زندگي انسانها را رقم زده وخلق کرده است ؛همان خدا هم فرموده است که من انسان را کاملا مختار خلق کرده ام تا با اختيار خود، با اين مقدرات برخورد کند وجواب امتحانات خود را بدهد.وهمان خدا هم درحديث فرموده است که دعا ،قضا وقدر حتمي الهي را عوض ميکند.پس دعا وتوسل وشفاعت در رتبه بالاتر بر مقدرات قرار داشته وبر انها احاطه دارند وانها را نيز تغيير ميدهند.وانسان ميتواند بااختيار خود توسل به اهل بيت عليهم السلام پيداکندوبوسيله اين عمل مقدرات وسوالات امتحاني بعدي خود را عوض کند.
ولذا سرنوشت هر کسي ،اگر به معناي سوالات امتحاني زندگي او باشد ،از قبل مشخص شده ولي خداوند متعال ،بعضي از سوالات را مشروط به جواب سوال قبلي کرده است ودر جواب سوالات قبلي هم دعا وتوسل ،نقش بسزايي دارد،پس دعا وتوسل ميتواند سرنوشت انسان را عوض کند.


پاسخ تفصيلي



در روايات وارده آمده است كه با دعا و عبادت سعي کنيد تقديرات شب قدر را به نفع خود تغيير دهيد ، منظور اين است که ارتباط معنوي انسان با عالم غيب باعث مي شود که سوالات امتحاني مفيدتر و تکامل بخش تري براي او طرح گردد؛ يا سوالي که از سنخ بلاي دنيوي است با سوالي ديگر از سنخ نعمت دنيايي جايگزين گردد. براي مثال اگر مقدّر است که کسي با بچّه دار نشدن امتحان شود، ممکن است با دعا و عبادت، شکل امتحان او عوض شود و با بچّه دار شدن امتحان گردد.
امّا اينکه آيا مي توان تقديرات شب قدر را بعد از شب قدر تغيير داد يا نه؟ در روايات ذکر شده که تنها در روز عرفه و در سرزمين عرفه چنين امکاني وجود دارد. سرّ اين مطلب نيز آن است که امام زمان(عج) هميشه در آن روز در سرزمين عرفات شرف حضور دارند. و صاحب قدر، امام معصوم مي باشد.
البته طبق روايات شکّي نيست در هر زماني با دعا و صدقه و نذر و قرباني و ديگر خيرات مي توان مسير تقديرات را عوض نمود. لکن بايد توجّه داشت که خود اين امکان تغيير نيز در تقديرات شب قدر مقدّر شده است. يعني در تقديرات آن شب، اجراي برخي تقديرات مشروط به اموري مثل دعا و صدقه و ... شده است. لذا اگر شخص آن شرط را به جا آورد مشروط نيز محقّق مي شود و الّا محقّق نمي شود. همچنين ظهور برخي سوالات مشروط به جواب سوال يا سوالات ديگر مي باشد. مثلاً خداوند متعال براي کسي تقدير مي کند که او پولي پيدا کند ؛ آنگاه تقدير مي کند که اگر او پول پيدا شده را به صاحبش برگرداند، با بچّه دار شدن امتحان شود و اگر پول را به صاحبش نداد، با بچّه دار نشدن امتحان گردد. پس اينکه ما به امتحانات الهي چگونه پاسخ دهيم، در نوع امتحانات بعدي مؤثّر مي باشند؛ و همه ي اين برنامه ي بي نهايت پيچيده در شب قدر معين و به امام زمان (ع) تحويل مي گردد و با نظارت آن حضرت به اجرا گذاشته مي شود. تقديرات سال بعد شخص نيز در شب قدر بعدي و با توجّه به نتيجه ي امتحانات سال قبل تعيين مي شود.
پس آنچه در شب قدر نوشته مي شود، اين نيست که هر کسي چه خواهد کرد؛ بلکه اين است که او با چه اموري مواجه خواهد شد. به عبارت ساده تر آنچه در شب قدر نوشته مي شود ، سوالات امتحاني است نه پاسخهاي آنها. پاسخها را خود شخص بايد بدهد تا آينده ي او ساخته شود. ولي شکّي نيست که آينده ي او متناسب با آن سوالات امتحاني مقدّر شده، شکل خواهد گرفت. براي مثال، در شب قدر مقدّر مي شود که فلان شخص در فلان زمان پول هنگفتي پيدا کند، امّا اينکه اين شخص در مقابل اين حادثه چه عکس العملي نشان خواهد داد، با خود اوست. کما اينکه براي شخص ديگري مقدّر شده همان پول هنگفت را گم کند؛ و عکس العمل او در مقابل اين حادثه نيز شکل دهنده ي وجود اوست. و در اين ميان کار دين و شريعت اين است که نحوه ي پاسخگويي به اين سوالات را تعليم مي دهد. پس هر حادثه اي که براي ما رخ مي دهد، مثل سلامتي يا بيماري، فقير شدن يا ثروتمند شدن، قبولي در کنکور يا رد شدن در آن و ... ، همگي سوالات امتحاني هستند که در شب قدر براي ما رقم خورده است؛ و نحوه ي پاسخگويي ما به اين حوادث، شکل دهنده ي وجود برزخي و اخروي ما خواهد بود. بر اين اساس دنيا سراسر امتحان مي باشد و هيچ امري در دنيا نيست که خارج از مدار امتحان الهي قرار گيرد.

1- آيا کارهايي که انجام مي‌دهيم به اراده و خواست خودمان است يا به ارادة خداست ؟
در اين زمينه مي‌توان گفت که ارادة انسان در طول ارادة خدا است نه در عرض .
توضيح
همانطور که روشن شد هم در امور اختياري ، هم خدا اراده دارد و هم انسان؛ منتهي ارادة انسان در طول اراده الهي است نه در عرض .
تاثير چند علت در پيدايش يك پديده، به چند صورت متصور است:
الف- چند علت همزمان با هم و در كنار هم، تاثير كنند؛ مانند اجتماع بذر، آب و حرارت براى رشد يك گياه؛( هر کدام سهمي دارند ولي به تنهايي نمي‌توانند باعث رشد گياه شوند بلکه بايد مجتمعا باشند)
ب- چند علت متناوباً و به نوبت تاثير كنند؛ مانند كاركردن چند موتور پشت سر هم و به نوبت، براى حركت يك وسيله نقليه؛( هر کدام به تنهايي براي حرکت دادن کافي هستند منهي به نوبت اين کار را انجام مي دهند)
ج- چند علت مترتب بر يكديگر تاثير كنند؛ بدون آنكه وجودشان وابسته به وجود ديگرى باشد.
مانند برخورد زنجيره‏اى چند اتومبيل در يك تصادف كه هر اتومبيلى به اتومبيل جلو برخورد مى‏كند؛
د- چند علت مترتب به شكل طولى بر يكديگر تاثير كنند، به گونه‏اى كه وجود علت متاخر وابسته به وجود علت متقدم باشد.
تاثير اراده الهى و اراده انسان در فعل اختيارى، از قسم چهارم است؛ زيرا وجود انسان و اراده او وابسته به اراده الهى است‏ (محمد تقى ركنى لموكى، عدل الهى، ص 54 )
به بيان بهتر، در عين اينکه بندگان فاعل افعال ارادي خودشان مي باشند ، خدا نيز فاعل افعال ارادي آنها هست ؛ لکن علّيت خدا و بندگان در طول يکديگر است نه در عرض همديگر. يعني خدا اراده نموده که بشر ، فعل ارادي خود را با اختيار خويش انجام دهد ؛ و اراده خدا نيز حتماً تحقّق خواهد يافت. پس محال است فعل ارادي بشر بدون اختيار خود او تحقّق يابد. بر اين اساس ، به عنوان مثال ، ازدواج يک شخص ، هم به خواست و اراده ي خداست ، هم به اختيار خود اوست ؛ يعني خدا اراده کرده که فلان شخص با هر که اراده نمود ازدواج کند ، پس او با هر که اراده نمود ، ازدواج خواهد کرد. البته از طرف ديگر اراده نموده که طرف مقابل اين شخص نيز با اختيار خود جواب مثبت يا منفي دهد. پس چه يک خواستگاري به نتيجه ي مثبت برسد و چه به نتيجه ي منفي ، در هر حال از تقدير خدا خارج نيست. چون تقدير خدا در امور ارادي بشر ، به اين است که آنها خودشان راه خود را انتخاب نمايند ؛ و يقيناً نيز اين تقدير خدا تحقّق خواهد يافت.
پس موقعي که در زبان عموم گفته مي شود: ازدواج با فلاني قسمت فلان شخص بود ، اگر منظور از قسمت آن امري است که ما هيچ نقشي در آن نداريم ، معلوم است که امري چون ازدواج به اين معني قسمت نيست ، چون شکّي نيست که ازدواج عملي اختياري است و تا طرفين نخواهند ازدواجي رخ نمي دهد. امّا اگر منظور از قسمت اين است که مثلاً ازدواج شخص و همسري که انتخاب مي کند ، به اراده ي مطلق خداست ، بلي ازدواج و همسر گزيني و بلکه هر کار اختياري ديگر بشر نيز قسمت بوده به اراده ي خداوندي است. امّا اين امر منطقاً هيچ منافاتي با اختيار انسان ندارد ؛ چون اختيار بشر نيز جزء تقديرات خداوند قادر متعال و متعلّق اراده ي خدا مي باشد. پس چون او اراده نموده که ما مختار باشيم ، لذا هر چه ما اراده کنيم ، متعلّق اراده ي خدا هم خواهد بود.

2- معناي قضا و قدر
قضا و قدر در نگاه متکلمين بر دو گونه است ؛ قضا و قدر تشريعي و قضا و قدر تکويني ؛ مراد از قضا و قدر تشريعي ، اوامر و نواهي الهي است که در کتاب و سنّت آمده است . امّا قضا و قدر تکويني ، بر دو گونه است : قضا و قدر علمي و قضا و قدر عيني . مراد از قضاي علمي ، علم خداوند متعال است بر ضرورت وجود اشياء ، آن هنگام که تمام علل و اسباب و شرائط آن فراهم بوده و مانعي در کار نباشد ؛ و مراد از تقدير علمي اين است که خداوند متعال به حدود وجودي هر چيزي قبل از ايجادش علم دارد. امّا مراد از قضاء عيني اين است که هر گاه علّت تامّه ي چيزي تحقق داشت وجود آن چيز ضروري است ؛ و محال است که با وجود علت تامّه ، معلول آن تحقق نيابد . ( ر.ک: تلخيص محاضرات في الالهيات ، جعفر سبحاني ، ص 223)
و منظور از تقدير عيني خداوند اين است که خدا متعال براي هر چيزي که مي آفريند يک حد و اندازه‌اي ايجاد مي کند. به بيان ديگر منظور از تقدير عيني ايجاد اندازه و مشخص کردن کانال وجود شيئ است که اين پديده در چه شرايطي و خصوصياتي و در چه مجرايي بايد تحقق يابد. (ر.ک: آيت الله مصباح ، معارف قرآن ج 1 205 – 209 )
بطور کلي تقدير عيني ، يعني «تعيين و ايجاد حدود وجودي هر پديده در خارج» و حتي خود اختيار هم مورد تقدير عيني قرار گرفته است يعني انسان چارچوب و محدوديتي دارد که در کادر ان مي‌تواند اختيار و ارادة خود را اعمال کند؛ مثلا مکان تولد و رنگ پوست در اختيار و ارادة انسان نيست.
يا مثلا انسان مجبور است با چشم ببيند و با گوش بشنود . اما اين‌که چه چيز را بشنود و يا کجا را نگاه کند به اختيار خود اوست. ( که همين قدرت اختيار را هم خدا قرار داده است).

3- آيا مسائل و مشکلاتي که در زندگي واقع مي‌شود مربوط به تقدير الهي است يا اين‌که وجود مشکلات تقصير ماست و اين مائيم که بر اثر سوئ استفاده از اختيارات و قدرت خود دچار مشکلات مي‌شويم؟
با توجه به اين که سوال شما ناظر به رابطه قضاو قدر عيني با اختيار و ارادة انسان است، اين قسمت را مورد بحث و بررسي قرار مي‌دهيم
بايد توجه داشته باشيم قضاي و قدر الهي و اختيار انسان در عرض هم واقع نشده اند که هر کدام سهم و درصدي داشته باشند ؛ يعني بخشي از امور به قضاي الهي باشند و بخشي ديگر به اختيار بشر. ابداً چنين نيست ؛ بلکه تقدير الهي تمام امور عالم را فراگرفته است و هيچ امري از تقدير الهي بيرون نيست؛ حتّي خود اختيار و مختار بودن انسان و افعال اختياري او نيز در زير چتر قضا و قدر الهي قرار مي گيرند.
به عبارت ديگر، تمام امور به قضا و قدر الهي موجودند ؛ که مختار بودن انسان و افعال اختياري او نيز بخشي از اين امور محسوب مي شوند. بنا بر اين هر آنچه که انسان مي تواند به اراده و اختيارش آن را انجام دهد ، در عين اينکه فعل خود انسان مي باشند ، صد در صد فعل خدا نيز مي باشند. لکن اين دو فاعليّت در طول همند نه در عرض هم. چون معنا ندارد دو فاعل در عرض هم (به‌طور تام و صددرصد) فاعل يک فعل باشند؛ زيرا در اين صورت لازم مي آيد که يک فعل در آنِ واحد دو علّت تامّه مستقلّ داشته باشد ؛ که از نظر عقلي چنين چيزي محال مي باشد. چون دو تا بودن علّت فاعلي مستلزم دو تا بودن معلول است ؛ پس اگر يک فعل دو علّت تامّه مستقلّ داشته باشد لازم مي آيد که يک فعل ، دو فعل باشد ؛ که بطلان اين مطلب روشن است. چون اجتماع واحد و کثير امري است محال ؛ چرا اجتماع واحد و کثير در قوّت اجتماع نقيضين مي باشد.


جمع بندي و پاسخ نهايي
با توجه به مطالب بالا اين‌گونه مي‌توان جمع بندي کرد که
1- اگر امري محصول کار اختياري ماست ، بايد گفت هم نتيجه ي کار خودمان است هم تقدير خدا ؛ مثلا اگر فرد ي به خاطر عدم رعايت بهداشت دچار بيماري شد و يا به خاطر عدم دقت و عدم رعايت قوانين، دچار تصادف گرديد، در اينجا مي‌گوييم که قضا و قدر الهي اين است که فرد با اختيار خود کارهايش را انجام دهد ؛ حال اگر مقدمات بيماري( مثل ظرف کثيف، عذاي آلوده،و...) فراهم شد و فرد با اختيار خود به‌سوي بيماري رفت قضاي الهي بر اين تعلق مي‌گيرد که بيمار شود. يعني بعد از فراهم شدن علت تامه ( شرايط بيماري و اراده انسان )، قضا براين است که علت تامّه تاثيرکرده و مسبب يا معلول ( بيماري) ايجاد شود .
بگذاريد در اينجا روايت زيبايي نقل کنيم که مطلب را بهتر روشن کند
در روايتي مي‌خوانيم « انّ امير المؤمنين عدل من عند حائط مايل الى حائط آخر. فقيل له يا امير المؤمنين تفرّ من قضاء اللَّه؟ قال افرّ من قضاء اللَّه الى قدر اللَّه عزّ و جلّ. ـــــــــ على (ع) از زير ديوار مايلى كه خطر خراب شدن داشت بطرف ديگر رفت. شخصى عرض كرد يا امير المؤمنين، از قضاء خداوند فرار ميكنى؟ فرمود از قضاء خدا بقدر خدا ميگريزم. » در اين روايت حضرت على (عليه السلام) فرار از ديوار خراب را قدر خدا ميداند، زيرا خداوند مقدر فرموده بشر آزاد باشد، ميتواند با اختيار خود بايستد و ديوار بر سرش خراب شود( يعني اگر فرد با اختيار زير ديوار کج بايستد سبب تامّه براي زخمي يا کشته شدن فراهم مي‌شود ودر نتيجه قضاي الهي بر تاثير علت تامّه واقع مي‌گردد) و ميتواند با اختيار خود از محيط خطر خارج شود.( و شرايط زخمي يا کشته شدن را فراهم نکند) در هر حال هر دو صورت قضا و قدر الهى است. ( ونوع آن بستگي به اختيارخدادي بشر دارد)(ر.ک: الحديت-روايات تربيتى ج‏1 ص339 )

(اين نکته را هم اضافه کنيم که گاهي ممکن است مشکلي که براي انسان پيش مي ايد بخاطر محصول کار ديگران باشد در اين صورت هم مي‌توان گفت که آن مسئاله هم به قضا و قدر الهي است و هم به اختيار افراد ديگر است. به عنوان مثال فردي را تصور کنيد که سرمايه هنگفتي دارد و در جلوي اين شخص دو را وجود دارد يکي اينکه ان را در جاي مناسب سرمايه گذاري کرده و در نتيجه سود بدست اورد و دوم اين که آن را بي خود وبي‌جهت خرج کرده و در نتيجه فقير شود. دقت کنيد که در چنين شرايطي هم فرد و هم سرمايه و قدرت انتخاب و اختيار را خدا آفريده است. حال اگر شخص از اراده خود سوئ استفاده کرده و آن را حيف و ميل کند فقير مي‌شود در نتيجه فرزندان او هم به نحوي ضرر مي‌کنند.)

2-امّا امري محصول کار اختياري ما نيست ، فقط تقدير خداست. و البته در هر دو حال ، ما نسبت به آن امر واقع شده ، بايد عکس العملي نشان دهيم ، که اين عکس العمل در اختيار ماست. مثلاً اگر کسي درس نخواند و مردود شد ، مردودي او هم نتيجه ي عمل خود اوست ؛ هم تقدير خدا. همچنين اگر کسي خوب درس خواند ، ولي موقع رفتن به جلسه امتحان گرفتار حادثه اي شد و به امتحان نرسيد و مردود شد ، مردودي او تنها تقدير خداست نه محصول اختيار سوء خودِ او. امّا در هر دو حال ، ما عکس العملهاي گوناگوني مي توانيم داشته باشيم که هر کدام را بخواهيم مي توانيم اختيار نماييم.
اختلاف تفاسير و نسبت‌ها
دربسياري موارد که مسائلي مانند بيماري، تصادف بر اثر کارهاي اختياري تحقق مي‌يابد هم مي‌توان گفت که انسان مقصر است و هم ميِ‌توان گفت که قضا و قدر الهي است. يعني هر دو نسبت درست است. ( به شرطي که بر ميناي مطالب بالا شد و الا اگر منظور شخصي که اعتقاد به «قسمت بودن» دارد اين باشد که انسان هيچ اختياري ندارد و فقط بر اساس اجبار امورش انجام مي‌شود؛ اشتباه است)
وعلت تفاوت تفسير اين است که زوايه ديد متفاوت است؛ برخي بعد انساني قضيه را نگاه مي‌کنند و برخي بعد اراده الهي را مدنظر قرار مي دهند و در نتيجه تفاسير گوناگوني ارائه مي‌دهند ( که در واقع قابل جمع است)
اما در مواردي که انسان هيچ اختياري ندارد، نمي‌توان گفت که مقصر است مثلا متولد شدن فرزند در خانواده فقير يا ثروتمند فقط تقدير الهي است و نمي توان فرزند را مقصر دانست.


گزارش تخلف
بعدی