صراط منیر

چند کلمه در شرح محتوای وب‌سایت...

عمومی

 روغن زیتون، ماست، ماهی، شکلات، آجیل و توت‌سیاه شش غذایی هستند که فراموش شدن‌شان، فراموش کردن جوانی است.
۱) روغن زیتون: چهار دهه پیش نتیجه مطالعات محققان هفت کشور به این نتیجه دست یافت که چربی‌های اشباع نشده تک ظرفیتی در زیتون به‌طور بارزی باعث کاهش سرعت ابتلا به بیماری‌های قلبی و سرطان می‌شود. و حالا ما می‌دانیم این روغن شفابخش، مانع ابتلا به بیماری‌های مرتبط با سن فرد می‌شود.
۲) ماست: در دهه ۱۹۷۰ شایع شد که تعداد افراد بالای صد سال در کشور جو رجیا بیشتر از سایر کشورها است و گزارشات آن زمان اعلام کرد که علت این امر یعنی طول عمر زیاد خوردن ماست است. غذایی که در تمام رژیم‌های غذایی مردم جورجیا وجود دارد. در حالی‌که به‌طور مستقیم قدرت معجزه‌آسای ماست هنوز ثابت نشده بود. ماست منبع غنی از کلسیم است و حافظ سلامت دستگاه گوارش. لبنیاتی که خطر ابتلا به بیماری‌های گوارشی مرتبط با سن را کاهش می‌دهد.
۳) ماهی: ۳۰ سال پیش محققان دریافتند که بومیان آلاسکا هرگز به بیماری‌های قلبی دچار نشده‌اند. اکنون دانشمندان می‌دانند که علت این امر مصرف فوق‌العاده زیاد ماهی توسط آنها بوده است. ماهی منبع فراوان از روغن امگا ۳ است که مانع رسوب کلسترول در شریان‌ها و آریتمی قلبی می‌شود.
۴) شکلات: در بین مردم کنا از جزیره سان بلاس، دور از سواحل پاناما، سرعت ابتلا به بیماری‌های قلبی ۹ برابر کمتر از مردم خود پاناما است. چراکه مردم کنا به مقدار زیادی نوعی نوشیدنی سرشار از کاکائو مصرف می‌کنند. کاکائو منبعی غنی از فلانوول‌ها است که سلامت عملکرد رگ‌های خونی را حفظ می‌کند و در نتیجه خطر ابتلا به فشار خون، دیابت نوع دو، بیماری‌های کلیوی و دیوانگی را کاهش می‌دهد.
۵) آجیل: مطالعات نشان می‌دهد افرادی که آجیل می‌خورند به‌طور متوسط ۲/۵ سال بیشتر عمر می‌کنند. آجیل منبع غنی از روغن‌های اشباع نشده است و بنابراین خاصیتی شبیه روغن زیتون دارند. همچنین حاوی مقدار قابل توجهی ویتامین، مواد معدنی و فیتوشیمیایی‌ها مثل آنتی‌اکسیدان‌هاست.
۶) توت‌سیاه: در یک مطالعه برجسته که در سال ۱۹۹۹ به چاپ رسید محققان تاثیر مصرف توت را در افزایش طول عمر موش‌های آزمایشگاهی نشان دادند. این تاثیر در مورد انسان نیز صدق می‌کند. ترکیبات موجود در توت التهاب و آسیب‌های احتراقی را تسکین می‌دهد همچنین مانع کاهش حافظه و عملکرد مغزی می‌شود.





عمومی

 11 ماده افزایش دهنده طول عمر

سیب
محتویات: سیب سرشار از آنتی اکسیدان هایی مثل کورستین است. همچنین حاوی فیبرهای قابل حل مثل پکتین می باشد.
▪ اثرات آن روی سلامتی: کورستین که یکی از بهترین آنتی اکسیدان ها به شمار میرود، از ابتلا به سرطان و از لخته شدن خون جلوگیری می کند. پکتین نیز سطح کلسترول خون را پایین می آورد و سموم سرطان زا را از جریان خون دفع می کند.
▪ بهترین راه استفاده: بهتر است سیب را به حالت خام و با پوست استفاده کنیم چون کورستین در پوست سیب موجود است.
۲) آوکادو
▪ محتویات: آوکادو حاوی مقدار قابل توجهی فیبر است و حتی بیش از موز پتاسیم در خود دارد.
▪ اثرات آن روی سلامتی: نه تنها باعث صافی و نرمی پوست می شود، بلکه از بالا رفتن فشار خون، بیماری های قلبی و انواع بخصوصی از سرطان ها به ویژه سرطان روده نیز جلوگیری می کند.
▪ بهترین راه استفاده: فقط کافی است که پوست آن را کنده و خام بخورید. می توانید آن را با گوجه فرنگی، آبلیمو، فلفل هالپانو و نمک نیز ترکیب کرده و سس گواکامولی از آن بسازید.
۳) موز
▪ محتویات: موز حاوی مقدار زیادی پتاسیم، منیزیم و فلیت است.
▪ اثرات آن روی سلامتی: پتاسیم از بالا رفتن فشار خون جلوگیری کرده و احتمال سکته را پایین می آورد. فلیت به رشد صحیح بافت ها کمک کرده و از ایتلا به بیماری های قلبی و سرطان جلوگیری می کند.
▪ بهترین راه استفاده: دقیقاً مثل میمون ها به راحتی موز را پوست کنده، بخورید و لذت ببرید. به نظر می رسد که میمون ها بیش از آنچه ما فکر می کنیم باهوش هستند.
۴) تخم مرغ
▪ محتویات: تخم مرغ حاوی مقدار قابل توجهی کولین، پروتئین، کاروتینوئید و زآکسانتین می باشد.
▪ اثرات آن روی سلامتی: فایده ی عمر طولانی چیست اگر حتی نتوانید به یاد بیاورید که دندان مصنوعی هایتان را کجا گذاشته اید؟ خوردن تخم مرغ به شما کمک می کند. کولین موجود در تخم مرغ به حفظ حافظه در زمان
پیری کمک می کند. کاروتینوئید نیز از ابتلا به بیماری های چشمی مربوط به پیری مثل آب مروارید جلوگیری می کند.
▪ بهترین راه استفاده: تخم مرغ را می توانید به حالت آب پز، جوشانده یا خاگینه استفاده کنید. فقط به یاد داشته باشید که پختن آنها با مقدار زیادی کره یا روغن برایتان ضرر دارد.
۵) سیر
▪ محتویات: سیر هم حاوی مقدار زیادی از آنتی اکسیدان ها می باشد.
▪ اثرات آن روی سلامتی: سیر از لخته شدن خون جلوگیری کرده و خطر سکته را کاهش می دهد. همچنین با کشتن سلول های سرطانی مقدار زمان زنده ماندن را در افراد سرطانی افزایش می دهد.
▪ بهترین راه استفاده: بهتر است که سیر را به حالت خام استفاده کنید. می توانید آن را خرد کرده و به محتویات سالادتان اضافه کنید.
۶) لوبیا قرمز
▪ محتویات: حاوی مقدار زیادی فیبر قابل حل می باشد.
▪ اثرات آن روی سلامتی: فیبر به حفظ سلامتی سیستم گوارشی کمک بسیاری میکند و یک سیستم گوارشی سالم نیز از ابتلا به دیابت و سرطان روده جلوگیری میکند. فیبر قابل حل همچنین کلسترول و قند خون را پایین می آورد.
▪ بهترین راه استفاده: هم لوبیای خشک و هم لوبیای کنسرو شده این اثرات خوب را روی سلامتی می گذارند. خوب است که مقداری از این لوبیاها را هم در غذاهای مورد علاقه تان بیندازید یا آنها را به غذاهای مکزیکی اضافه کنید.
۷) گردو
▪ محتویات: گردو حاوی مقدار قابل توجهی اسید چرب امگا ۳ است.
▪ اثرات آن روی سلامتی: اسید چرب امگا ۳ نه تنها از لخته شدن خون و ابتلا به بیماری های قلبی جلوگیری می کند، همچنین می تواند از افسردگی و ورم مفاصل هم جلوگیری کند.
▪ بهترین راه استفاده: بهتر است که گردو را به حالت تازه بعد از بیرون آمدن آن از پوست استفاده کنید، اما تا
دو هفته بعد از بیرون آمدن از پوست هم می توانند تا حدودی تازگی خود را حفظ کنند به شرط اینکه در مکان های خشک و خنک نگهداری شوند. از گردو می توانید برای تزئین روی سالاد هم استفاده کنید.
۸) محصولات سویا و توفو
▪ محتویات: حاوی هورمون های گیاهی ایزوفلاون می باشد.
▪ اثرات آن روی سلامتی: سویا به پایین آمدن میزان Ldl ناسالم در کلسترول خون کمک می کند که فشار خون را پایین آورده و احتمال حملات قلبی را نیز کاهش می دهد.
▪ بهترین راه استفاده: توفوی سفت بهترین منبع سویا می باشد و برخلاف باور عموم توفو طعم بدی ندارد.
۹) انگور قرمز
▪ محتویات: انگور قرمز حاوی آنتی اکسیدان های قوی کاتچین و نوعی پلی فنول به نام رسیراترول می باشد.
▪ اثرات آن روی سلامتی: کاتچین به از بین بردن رادیکال های آزاد کمک کرده و از ابتلا به سرطان جلوگیری می کند. تحقیقات جدید نیز نشان می دهد که رسیراترول میزان کلسترول خون را کاهش می دهد و از پیشرفت سرطان های پوستی و سایر سرطان ها جلوگیری می کند.
▪ بهترین راه استفاده: نوشیدن یک یا دو لیوان آب انگور در روز برای این منظور کافی است. اما مصرف بیشتر از این میزان می تواند اثرات خوب این ماده را از بین ببرد.
۱۰) اسفناج
▪ محتویات: اسفناج یکی از سالم ترین سبزیجات به حساب می آید. به اندازه ی سیر در خود آنتی اکسیدان داشته و منبع خوبی برای اسید فولیک و ویتامین های A و C به شمار می رود.
▪ اثرات آن روی سلامتی: اسفناج تاثیرات بسیار مثبتی روی سلامتی شما دارد. با سرطان، بیماری های قلبی و اختلالات مغزی مبارزه می کند.
▪ بهترین راه استفاده: اسفناج خام یا بخارپز شده بهترین نوع خوردن این ماده ی مفید غذایی می باشد. می توانید آن را با گوجه فرنگی، گردو و تخم مرغ آبپز ترکیب کرده و سالادی خوشمزه بسازید.
۱۱) رازیانه
▪ محتویات: رازیانه که جزء سبزیجات ایتالیایی است، حاوی مقدار زیادی ویتامین A، کلسیم، پتاسیم و آهن می باشد.
▪ اثرات آن روی سلامتی: رازیانه به برطرف کردن مشکلات گوارشی کمک می کند. آهن و ویتامین A موجود در این گیاه به سلامت پوست و ناخن کمک بسزایی می کند. از خستگی و کم خونی نیز جلوگیری می کند.
▪ بهترین راه استفاده: رازیانه را می توانید به صورت های مختلفی استفاده کنید: خام، بخار پز شده یا سرخ شده.





عمومی

 احترام به پدر و مادر

نويسنده: غلامعلی دانش
منبع : اختصاصی راسخون 
 
چکیده
یکی از مهمترین اصول اخلاقی در مکتب اسلام، احترام به پدر و مادر است: آیات و روایات تاکید فراوان در این باره دارند جالب این است که در موارد بسیار بعد از توحید و یکتاپرستی بدون فاصله احسان به این دو نهاد ارزشمند عالم خلقت را مطرح می کنند، آری اینگونه بیانات آن هم از قادر حکیم علی الاطلاق و رسول گرامی اش و ائمه هدی علیهم السلام خود بیانگر اهمیت آن است.
کلید واژگان:
احترام، احسان، حق، پدر، مادر، رابطه بین اینها.
مقدمه:
عواطف انسانی و حق شناسی دو مسئله ارزشمندی است که برای رعایت احترام به والدین کافی است و لی از آن جهت که در مکتب اسلام عزیز روی مسائل که عقل در آن استقلال دارد و عاطفه هم آن را در می یابد به عنوان تاکید حکم دارد و سکوت را ناروا می داند و در مسئله احترام والدین تاکیدات دارد که در جای دیگر کمتر دیده می شود.
در قرآن کریم سوره لقمان آیه 15 می فرماید: « ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفاً» در این آیه شریفه توصیه می کند حتی اگر پدر و مادر کافر باشد احترام آنها لازم است: امام صادق علیه السلام می فرماید: « لو علم الله شیئاً هو ادنی من اف لنهی عنه و هو من ادنی العقوق ان ینظر الرجل الی والدیه فیحد نظر الیهما» اگر چیزی کمتر از اف وجود داشت خداوند از آن نهی می کرد اف کمترین اظهار ناراحتی است و این حداقل مخالفت و بی احترامی نسبت به پدر و مادر است و از اسن جمله نظر تند و غضب آلود به آنها است. (مکارم شیرازی/ تفسیر نمونه/ ج 12/ ص 96)
جهاد یکی از مهمترین برنامه های اسلامی مادام که وجوب عینی پیدا نکند خدمت پدر و مادر و رسیدگی بامور آنها اهم از آن است حتی اگر جهاد رفتن موجب ناراحتی آنها شود جائز نیست.
امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب جوان که شور جهاد در دل داشت ولی پدر و مادر ناتوان داشت که خیلی با و انس و علاقه داشت فرمود:
« فوالذی بعثنی بالحق لانسها بک لیله خیر من جهاد فی سبیل الله سنه»
قسم به آنکه مرا به حق مبعوث ساخته است اگر یک شب مادر با تو مانوس باشد از یک سال جهاد در راه خدا بهتر است(مکارم شیرازی/ تفسیر نمونه/ج 12/ ص 96)
موثر ترین نفرین، نفرین پدر ومادر درباره فرزند است. اگر والدین برای فرزند نفرین کند او در بهشت راه ندارد نه تنها راه ندارد بلکه از بوی بهشت از فاصله های دور محروم می گردد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ایاکم و عقوق الوالدین ریح الجنه لوجد من مسیره الف عام و لا یجرها عاق» بترسید از اینکه عاق پدر و مادر قرار گیرید زیرا بوی بهشت از هزار سال راه به مشام می رسد ولی به مشام عاق والدین نخواهد رسید.( مکارم شیرازی/ تفسیر نمونه/ ج12 ص 97)
خداوند منان و حکیم نسبت به یکتاپرستی و احترام والدین از انسان این گل سرسبد عالم خلقت تعهد و پیمان گرفته است و آن هم در جایی مطرح ست که مطلوب و مقصود دلداری اهمیت وارزش باشد والا تعهد و پیمان معنی و مفهوم ندارد.
خداوند در کتابش می فرماید: «و اذا اخذنا میثاق ببنی اسرائیل ان لا تبعدون الا الله و بالوالدین احسانا ..» (بقره/ 83)
به یاد آور زمانی را که ازبنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید.
گر چه شأن نزول آیه درباره ی بنی اسرائیل است اما در حقیقت یک برنامه کلی الهی را درباره ی تمام جوامع بشری بیانگر است:
از آن جایی که اخترام به پدر ومادر در مکتب اسلام جایگا ویژه دارد لازم دیدیم در این مورد بحث داشته باشم گر چه نمی توانم حق مطلب را ادا کنم. و من الله توفیق.

احترام و نیکی به پدر و مادر
 

احترام و نیکی به پدر و مادر یکی از اصول بسیار مهم و ارزشمند اخلاقی است که معصومین و ائمه هدی علیهم السلام در گفتار و کردار خود اهمیت و بهاء زیادی به آن داده اند وبرای روشن شدن این مطلب لازم است از جهات مختلف مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد:
الف: نیکی به پدر و مادر معنی وسیعی دارد
احترام به پدر و مادر معنی گسترده و وسیعی دارد به طور خلاصه هر شکل و ... هر نوع بی احترامی و هر چیزی که موجب ناخشنودی و نارضایتی آنها شود باید از آن دوری جست و در برابر آنها کاملاً خاضع و به خودش به آنها مودبانه و شایسته باشد و به تعبیر قرآن کریم:
« و لا تقل لهما اف»(1)
ترجمه: به پدر و مادر اف نگو.
یعنی از ریزترین و کوچک ترین سخن و حرکتی که باعث آزردگی و بخش خاطر آنها گردد اجتناب کن.
واژه ی اف بی مقدارترین و سبکترین تعبیر نامودبانه است که برای ابراز درد با ناراحتی گفته می شود.
امام صادق علیه السلام فرمود:«لو علم الله شیئاً هو ادنی من اف لنهی عنه و هو من ادنی العقوق و من العقوق ان ینظر الرجل الی والدیه فیحد النظر الیها» (2)
ترجمه: « اگر در آزردن پدر و مادر خداوند چیزی را کمتر از اف میدانست از آن نهی می کرد» و از جمله آزردن این است که انسان یا چشم خیره بآنها بنگرد. اف گفتن از کمترین و بی مقدارترین موراد آزردن است از مفهوم این روایت فهیمده یم شود که احترام و نیکی به پدر و مادر تا چه اندازه وسعت و گسترش دارد.
خلاصه این روایت بیانگر وسعت گسترش معنای بی احترامی به پدر و مادر است.
ب: احترام و نیکی به پدر و مادر از دیدگاه قرآن
در سیزده مورد ، قرآن کریم یاد از احترام و نیکی به پدر و مادر نموده و جالب اینکه در هفت مورد پس از دعوت به یکتایی و شکر خدا، بدون فاصله دعوت به احسان و تشکر از پدر و مادر می کند این مطلب بیانگر ارزش فوق العاده ی احترام به پدر و مادر است که بعد از اعتقاد به یکتای خدای منان مطرح و بیان شده است.
1-و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل الا تعبدون الا الله و بالوا لدین احساناً و ذالقربی» (3)
ترجمه: « به یادآورید زمان اینکه از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدای یگانه پرستش نکنید و به پدر ومادر و نزدیکان ... نیکی کنید».
در این آیه سخن از پیمان است که خداوند از بنی اسرائیل گرفته و آنها را بواسطه ی شکاستاندن این پیمان شدیداً مورد سرزنش قرار میدهد در این پیمان چندین مطلب آمده است من جمله دو مورد ذیل:
1-پیمان می گیرد که خدای یگانه را پرستش کنید و در برابر هیچ بتی سر تعظیم فرود نیاورد.
2- نسبت به پدر و مادر احترام ونیکی کنید.
برنامه ای برای زنده ماندن ملت ها
این آیه شریفه شأننزول آن درباره ی یهود است و در عین حال یک سلسله قوانین کلی و عمومی را برای همه ی ملل دنیا در بردارد، عوامل زنده ماندن، بقاء و سرافرازی ملت ها و رمز شکست آنان را یادآور می شود .
الف: ازدیدگاه قرآن، سرافرازی و سربلندی ملتها در صورتی امکان پذیر است که خود را به قوی ترین قدرت و ریشه دارترین نیرو متکی سازند و در هر فراز و نشیبی زندگی با او مرتبط باشد واز او مدد جویند به قدرت تکیه کند که فنا و زوال در او راه نداشته باشد.
اگر چنین کنند از هیچ کسی ترس و وشت نخواهد داشت و پیروزی و موفقیت آنها تضمین شده است و معلوم و هویدا است که چنین مبدئی جز آفریدکار جهان نخواهد بود آری این تکیه گاه خداوندا ست.
ب: و از طرف دیگر ، برای بقاء و جاودانگی ملت ها هم بستگی خاصی بین ملت ها و افراد لازم است این عمل در صورت ممکن است که هر کس و هر فردی نسبت به پدر و مادر که شعاع زندگی آنها ست و بعد نسبت به خویشاوندان و اقربا و بعد از آنها نسبت به تمام افراد اجتماع و جامعه احترام بگذارد و با نیکی رفتار کند تا اینکه : همه بال و پر یکدیگر باشند.
2- و اعبدوالله و لاتشرکوا به شیئاً و بالوالدین احسانا!» (4)
ترجمه: « و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید! و به پدر ومادر نیکی کنید...»
در آیه فوق چندین مورد از حقوق اسلامی اعم از حق الهی و بندگان او و آداب معاشرت با مردم اشاره شده است.
1-نخست مردم را به عبادت و پرستش ذات باری تعالی و ترک شرک و بت پرستی که ریشه ی اصلی تمام برنامه های اسلامی است دعوت می کند دعوت به توحید و یگانه پرستی روح را پاک و نیّت را خالص، اراده را قوی و تصمیم را برای انجام هر کاری و برنامه ی مفیدی محکم می سازد از آنجا که آیه بیانگر یک سلسله از حقوق اسلامی است قبل از همه حقوق خداوند بر مردم را اشاره نموده و فرمود: « واعبدوالله و لا تشرکوا به شیئاً»
2- به جق پدر و مادر اشاره کرده و توصیه میکند: « نسبت به آنها نیکی کیند» « و بالوالدین احسانا»
کمتر موضوع در قرآن مثل حق والدین مورد تاکید قرار گرفته است اینکه حق والدین در چندین مورد بعد از دعوت به پرستش خدای یگانه قرار می گیرد بیانگر اهمیت آن است علاوه بر این از چنین تعبیرهایی مکرر استفاده می شود میان یگانه پرستی و احسان والدین ارتباط و پیوندی وجود دارد و در حقیقت این چنین هم است چون بزرگترین نعمت، نعمت هستی و حیات است که در درجه اول از ناحیه ی خدا است و در مراحل بعد به پدر وادر ارتباط دارد ، زیرا فرزند بخشی از وجود پدر ومادر است.
بنابراین ترک حقوق پدر و مادر، هم دوش شرک به خدا است.
3-« قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً» (5)
ترجمه:« بگو بیائید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برای تان بخوانم اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید و به پدر ومادر نیکی کنید...»
در این آیه به بخشی از محرمات الهی اشاره شده و جالب توجه این است که شرک به خدا و احترام به والدین را در ردیف اول قرار داده و احترام به والدین را بعد از شرک بیان می کند.
نخست می فرماید به آنها بگو: بیائید تا آنچه را خدا بر شما تحریم کرده است برایتان بخوانم و بر شمارم « قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم»
1-«اینکه هیچ چیز را شریک و هم تای خدا قرار ندهید» «الا تشرکوا به شیئاً»
2- «نسبت به پدر ومادر نیکی کنید» « وبالوالدین احساناً»
اگر در بیان محرمات الهی از شرک شروع می شود و نکته رمز قرآن این است که در واقع شرک سرچشمه اصلی همه ی مفاسد اجتماعی است و ذکر نیکی به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرک و قبل از دستورهای مهمی همانند تحریم قتل نفس و اجرای اصول عدالت می آید دلیل بر اهمیت فوق العاده ی حق پدر و مادر در دستورهای اسلامی است این موضوع وقتی روشن می شود که می بینیم به جای تحریم آزار پدر و مادر که هم آهنگ با سایر تحریم های این آیه است موضوع احسان و نیکی کردن، ذکر شده است یعنی نه تنها ایجاد ناراحتی برای آنها حرام است بلکه علاوه بر آن احسان و نیکی در مورد آنان نیز لازم و ضروری است.
4- وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریما» (اسراء/23)
ترجمه: « پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید هرگاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها نزد تو به سن پیری برسد کمترین اهانت بآنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو».
و اخفض لهما جناج الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا» (اسراء / 24)
ترجمه: و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنها فرود آر بگو: پروردگارا همانگونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.

توحید و نیکی به پدر و مادر
 

اصل توحید یکی از اساسی ترین تعلمات انسانی انبیاء الهی است در این آیه پروردگارت فرمان داده که تنها او را بپرستید و نسبت به پدر ومادر نیکی کنید. « و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احساناً» قضاء مفهوم و معنی موکدتری از امر دارد و امر و فرمان قطعی و محکم را می رساند و این نخستین تاکید در این مسئله است.
قرار دادن توحید یعنی اساسی ترین اصل اسلامی، در کنار نیکی به پدر و مادر تاکید دیگری است بر اهمیت این دستور اسلامی.
مطلق بودن احسان که هرگونه نیکی را در بر می گیرد و هم چنین والدین که مسلمان و کافر را شامل می شود سومین و چهارمین تاکید در این جمله است. توجه باین نکته نیز لازم است که فرمان معمولاً روی یک امر اثباتی می رود و در این جا روی نفی رفته است (پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید) ممکن است این شکل سخن راندن برای این باشد که: از جمله «قضی» فهمیده می شود که جمله دیگری در شکل اثباتی در تقدیر است و در معنی چنین می باشد. پروردگارت فرمان موکد داده است او را بپرستید و غیر او را نپرستید و یا اینکه مجموع جمله ی نفی و اثبات ( لا تعبدوا الا ایاه) در حکم یک جمله اثباتی است ، اثبات عبارت انحصاری پروردگار سپس به دنبال بیان یکی از مصداق های روشن نیکی به پدر و مادر پرداخته می فرماید: هرگاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری و شکستگی برسند (آن چنان که نیازمند به مراقبت دائمی تو باشد) از هرگونه محبت در مورد آنها دریغ مدار وکمترین اهانت به آنان مکن حتی سبکترین تعبیر نامودبانه یعنی اُف به آنها مگو.(6)
دقت و باریک بینی هایی در احترام پدر ومادر
دو آیه ی فوق الذکر نهایت دقت و بارک بینی را لازم دارد چرا؟ برای اینکه قسمتی از ریزه کاری های رفتار مودبانه را نسبت به پدر و مادر بیانگر است.
1-انگشت روی حالات ضعف و ناتوانی آنها می گذارد یعنی حال پیری و زمین گیری ایشان را یاد آور می گردد، در آن حال ضعف و ناتوانی است که نیاز به حمایت و محبت دارد و می گوید ناچیزترین سخن آزاردهنده به آنها نگو.
2- یادآور می شود اگر آنها آنقدر پیر و ناتوان شود که نتواند از جا برخیزند و یا اینکه حتی قدرت دفع آلودگی را از خود نداشته باشد باز هم مسئولیت شما در قبال آنها سنگین تر است و این خود آزمایش بزرگی است که فرزندان به آن آزموده می شوند که: آیا وجود آنها را به داشتن چنین حالتی رحمت می داند و یا نقمت و بلا.
آیا صبر و حوصله برای نگهداری دارند و یا آرزوی مرگ آنها را می کنند؟
3- خداوند به پیامبرش فرموده: در این حال بآنها اف نگو یعنی اظهار تنفر وناراحتی نکن، داد نزن، صدا بلند مکن و با قول ملاطفت آمیز و بزرگوارانه بآنها سخن بگو که این خود نهایت ادب است.
4- قرآن کریم فرمان به تواضع و فروتنی می دهد و تواضعی که نشان محبت، علاقه باشد نه اینکه بیانگر چیزی دیگری باشد.
5- در موقع دعا و التماس آنگاه که رو به جانب رب العزه می کنی پدر و مادر را چه زنده باشد و چه مرده باشد فراموش مکن و تقاضای عفو و بخشش الهی را برای آنها داشته باش و بگو خداوندا همانطور که آنها مرا در کودکی تربیت کردند آنها را مورد رحمت بی پایان خویش قرار بده.
نکته ی مهمی که از این تعبیر استفاده می شود این است اگر پدر و مادر امروز به مرحله ی از ناتوانی رسیده اند که قدرت دفع آلودگی از خود ندارند فراموش مکن و به خود مغرور مباش تو هم روزی و روزگاری چنین بودی که آنها هیچ گونه خودگذری و محبت را در مور تو فراموش نکردند تو هم امروز محبت و ملاطفت آنها را لازم است جبران کنی اگر چه جبران سخت است و آن ممکن نیست مگر با عنایت خاص الهی در این مرحله لازم می دانم این دعا را بکنم و بگویم بارالها دست مرا بگیر و مرا به این خدمت که قدرت بیان وصف آن را ندارم یاری فرما. آمین.
« و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحاً ترضاه و اصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک و انی من المسلمین»(7)
ترجمه: ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکیکند مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی به زمین می گذارد ، و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است، تا زمانی که به قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می گوید: پروردگارا مرا توفیق ده تا شکر نعمت را که به من و پدر ومادرم دادی به جا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خوشنود باشی و فرزندان مرا صالح گردان ، من به سوی تو باز می گردم و توبه می کنم و من از مسلمانم.
در این ایه شریفه نخست به وضع و حال نیکوکاران پرداخته و از نیکی پدر و مادر و شکر زحمات آنها که مقدمه ای است برای شکر پروردگار آغاز می کند و می فرماید: « ووصینا الانسان بوالدیه احسانا». توصیه به معنی مطلق سفارش است، و معنی و مفهوم او تنها انحصار به سفارش های بعد از مرگ ندارد روی جهت است که بعضی از مفسرین آن را به معنی امر و دستور تفسیر کرده اند.
بعد از بیان نیکی به پدر و مادر به حق شناسی مادر پرداخته و با دلیل آن را مطرح می کند و می فرماید: مادر او را با اکراه و ناراحتی حمل می کند، و با ناراحتی بر زمین می گذارد و دوران حمل و از شیر بازگرفتن او سی ماه است. «حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا»
در این مدت بزرگترین فداکاری و از خودگذشتگی را مادر درباره فرزند دلبندش از خود به نمایش می گذارد او را در جای نگهداری و بزرگ می کند و رشد می دهد که هیچ کسی دیگری را در آن جا نگهداری نمی کند و از شیره ی جان و مغز استخوان او را تغذیه می کند.
از روزی که نطفه ی او منعقد می گردد حالت مادر دگرگون می شود و ناراحتی یکی پشت سر دیگری باو رخ می دهد هر قدر جنین بیشتر رشد و نمو می کند مواد بیشتری از شیره ی جان مادرمی گردد تا آنجا که روی استخوان و اعصاب مادر تاثر انکار ناپذیری می بخشد گاه خواب و خوراک واستراحت و آرامش او فدای فرزند می گردد و در دوران آخر، زمان حمل حتی نشست و برخواست برای او مشکل می شود اما مادر بواسطه عشق به فرزندی که بزودی دیده به جهان می گشاید و بر چهره دلربای مادر لبخند جانانه می زند این ناملایمات و مشکلات طاقت فرسا را تحمل می کند.
سخت ترین لحظات زندگی زندگی مادر همان لحظه است که لحظه وضع حمل فرا می رسد خیلی از مادران در این لحظات حساس جان به قربان فرزند می کنند و زنده ماندن خود را فدای زنده ماندن فرزندمی کند به هر صورت آنگاه که مادر این بار سنگین را زمین گذاشت و فرزندش دیده به جهان گشود دوران سخت دیگری برای او شروع می شود دوران مراقبت دائم و شبانه روزی از فرزند دوران که به تمام نیازهای فرزند باید جواب گفت آن هم نیازهای کودکی که هیچ گونه قدرت به بیان آنها ندارد اگر دردی دارد، ناراحتی دراد نمی تواند آن را بیان کند اگرگرسنه است و یا تشنه و یا گرما زدگی و سرما خوردگی داشته باشد اصلاً توان و قدرت بیان آنها را ندارد آنچه او ابراز می کند ناله و فریاد است و اشک ریختن این مادر است که باید با حوصله و بردباری تمام و کامل این نیازها را تشخیص دهد و مانند یک دکتر حازق و دلسوخته نیازهای و را بر اورده سازد فرزندان کوچولو نیاز به نظافت دارد و این خود مشکل دیگری از مشکلات مادر است.
نوزاد در این دوران گرفتار بیماری های مختلفی می شود این مادر است که شکیبایی فوق العاده و استثنایی به مقابله آنها برخیزد و فرزند عزیزش را نجات بخشد.
قرآن در اینجا تنها از ناراحتی ها و مشکلات مادر سخن می گوید و از مشکلات و گرفتاری های پدر سخن به میان نمی آورد و اینگونه سخن گفتن باری تعالی برای بی اهمیت نشان دادن زحمات و مشکلات پدر نیست بلکه پدر در بسیاری از این مشکلات شریک مادر است ولی مادر سهم بیشتر در سختی و گرفتاری دارد لذا روی او بیشتر تکیه شده است.
خداوند منان در ادامه آیه مورد بحث می فرماید: حیات انسان هم چنان ادامه می یابد تا زمانی که به کمال قدرت و نیروی جسمانی رسد و به مرز چهل سالگی وارد گردد «حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه»
حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی می فرماید: ظاهر این است که بلوغ اشد اشاره به بلوغ جسمانی و رسیدن به اربعین سنه (چهل سالگی) اشاره به بلوغ فکری و عقلانی است، چرا؟ برای اینکه معروف است: انسان غالباً در چهل سالگی به مرحله کمال عقل می رسد و گفته اند: غالب انبیاء در چهل سالگی مبعوث به نبوت شدند. (8)
در مورد اینکه سن بلوغ جسمانی چه سنی است؟ در بین علماء و بحث و گفتگو است. بعضی سن بلوغ جسمانی همان سن معروف بلوغ را می داند ولی روایات بعضش تصریح دارد که سن هجده سالگی همان سن بلوغ جسمانی است.
این هم مانع ندارد که این واژه در موارد مختلفی معنی متفاوتی داشته باشد البته این معانی متفاوت بواسطه قرائن که در کلام وجود دارد روشن می شود.
به هر صورت قرآن کریم بعد از مطرح کردن اشد بلوغ و بلوغ اربعین سنه می فرماید: این انسان با ایمان و لایق زمان که به چهل سالگی رسید از خدای منان سه چیز را می خواهد:
1- پروردگاری به من الهام کن و توفیق عنایت فرما تا شکر نعمتی که به من و پدر ومادرم ارزانی داستها ی به جا آورم. «قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی»(9)
در چنین سن و سالی انسان موحد و با ایمان هم ازعمق و وسعت نعمت های خدا برای خودش آگاه می گردد و هم از خدمات که پدر و مادر برای او انجام داده که تا باین حد رسیده چرا؟ برای اینکه خودش در این سن و سال طبق معمول پدر و مادر می شود و زحمات طاقت فرسا و بی شائبه و ایثارگرانه ی آنها را با چشم سر مشاهده می کند و می بیند وانگهی بی اختیار به یاد آنها می افتد و به نیابت آنها خدا را شکر گذاری می کند.
2- در مرحله دوم تقاضای او از خدایش این است: « وان اعمل صالحاً ترضاه»
بارالها به من توفیق ده تا عمل صالح به جا آورم که تو از آن خوشنود باشی.
3- تقاضای سوم او باین صورت مطرح می شود « واصلح لی فی ذریتی» خداوند ا اصلاح و درست کاری را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش کلمه «لی» که در این جمله آمده بیانگر این است که این صلاح و درست کاری طوری باشد که نتایج آن عائد من نیز بشود.
شگفتی این چند جمله ی از دعا در این است که در دعای اول پدر و مادر را شریک قرار می دهد و به دعای سوم فرزندان و ذریه خود را ولی در دعای دوم برای خودش دعا می کند. آری انسانهای صالح و ملکوتی هرگز تنها خود را در نظر نمی گیرند بلکه اگر با چشمی خود را می نگرد و با چشم دیگر به افرادی که بر او حق دارند می نگرند.
آنگهی در پایان دو مطلب خیلی مهم را اعلام می دارد که هر کدام بیانگر یک برنامه ی اعلای عملی است یک « انی تبت الیک» پروردگارا من در این سن و سال بسوی تو باز می گردم وتوبه می کنم و به جا و حد رسیده ام که باید خطوط زندگی من تعیین گردد و خط سیر من تا آخرین مرحله ی زندگی من مشخص گردد، راستی من به مرز چهل سالگی رسیده ام و برای عبد چون من چه قدر زشت و زننده است که به سوی تو باز نگردم و خود را از گناهان با اب گوارای توبه نشویم.
دو: برنامه ای دومش این است که می گوید: « و انی من المسلمین»
خدایا من از مسلمین هستم.
در واقع این دو جمله پشتوانه ی است برای آن دعاهای سه گانه و معنایش این است چون من توبه کردم و تسلیم مطلق در برابر فرمان توام خدایا تو نیز بزرگواری و مرا مشمول آن نعمت ها بفرما.
آیه بعدی که آیه 16 از سوره احقاف است اجر و مزد این گروه از مومنان شکرگزار را بیان می کند که می فرماید: «اولئک الذین نتقبل عنهم احسن ما عملوا» (10)
فعلاً مجال وارد شدن ای بحث نیست لذا از آن صرف نظر می کنیم و آن را به فرصت دیگری واگذار می کنیم و من الله توفیق.
« و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکر لی و لوالدیک الی المصیر» (11)
ترجمه: « ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را باناتوانی روی ناتوانی حمل کرد، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد. آری به او توجه کردیم که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور که بازگشت همه به سوی من است».
در این آیه ی شریفه نخستین چیززی که مطرح می شود سفارش به پرد ومادر است و این خود بیانگر اهمیت حقوق پدرو مادر نسبت به فرزندان است واینگونه بیان الهی زنگ خطری است برای فرزندان که این حقوق را همیشه نصب العین داشته باشند.
و برای اولین بار می فرماید:
« و وصینا الانسان لوالدیه» ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم و آنگاه به زحمات فوق العاده ی مادر می پردازد و می فرماید: «و حملته امه وهنا علی وهن».
مادر او را حمل کرد و در حالی که هر روز ضعف و سستی تازه ای بر ضعف او افزوده می شد.
از نظر علمی این مطلب روشن و ثابت شده و تجربه نبز حاکی از این است که مادران هنگام بارداری شدیداً گرفتار وهن و سستی می شوند، چرا؟
برای اینکه : شیره ی جان و مغز استخوان خود را برای پرورش و رشد فرزند که در آینده ی نزدیک قره العین برای او می شود اختصاص می دهد.
بدین لحاظ مادران در دوران بارداری گرفتار کم بود انواع ویتامین ها می شود و آن ها باید جبران گردد و الا برای مادران خطرناک است و ممکن است بدین جهت سر به بالین مرگ نهند و این وهن و سستی حتی در دوران رضاع و شیردهی نیز ادامه دارد چرا؟ برای اینکه شیر، شیره ی جان مادر است لذا به دنبال بارداری بلافاصله قرآن کریم دوران شیردهی را مطرح می کند و می فرماید: «و فصاله فی عامین» پایان دوران شیرخوارگی او دو سال است. و در سوره بقره آیه 233 نیز می فرماید: « و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین» مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر می دهند. البته منظور دوران کامل شیرخوارگی است گاهی ممکن است کمتر از آن باشد.
به هر صورت در این مدت سی و سه ماه، مادر بزرگترین فداکاری و خودگذری را هم از نظر روحی و عاطفی و هم از نظر جسمی و هم از نظر خدمات درباره فرزندش انجام می دهد و به دنبال توصیه به پدر و مادر خداوند منان می فرماید: «ان اشکر لی و لوالدین» شکر مرا به جا آور که من خالق و منعم اصلی تو هستم. یعنی این منم که تو را به این هیئت و شکل زیبا قالب زدم و به تو شعور، درک، عقل دادم و نعمتهای فراوانی در اختیار تو قرار دادم که قابل شمارش نیست این منم که تو را گل سرسبد عالم هستی قرار دادم و به پاس این نعمتها مرا شکرگذار باش و هم چنین لازم است که شکر پدر و مادر را بنمایی چرا؟ برای انیکه: آنها واسطه این فیض و عهده دار انتقال نعمت های من به تو می باشند.
آری، در این جا شکر پدر و مادر در کنار شکر الهی قرار گرفته و این خود به نوبه اش بیانگر اهمیت شکرگزاری برای پدر و مادر است و این خیلی نکته جالب است و انسان باید با درک این حقیقت با خود ببالد که شکر پدر و مادر او در قبال شکر الهی قرار گرفته و آن را هم کسی دیگری نه بلکه ذات اقدس الهی خود شکر پدر و مادر را در کنار شکر خود هم ردیف آن قرار داده است.
در قسمت پایان آیه قادر لایزال و در عین حال رئوف و مهربان با لحن که خالی از تهدید و هشدار نیست می فرماید: «الی المصیر» بازگشت همه ی شما به سوی من است» بله در این مورد اگر کسی سستی و یا کوتاهی کند در پیش گاه الهی و در روز محشر تمام این حقوق و زحمات مورد بررسی قرار می گیرد و موبه مو محاسبه می گردد و باید از این حساب و کتاب که رباره شکر نعمتهایش و هم چنین از شکر نعمتهای وجود پدر و مادر و عواطف پاک و بی آلایش آنها بر آئید و الا مورد عقاب او قرار خواهد گرفت.
احترام به پدر ومادر و اطاعت فرزندان از پدران ومادران یکی از مسائل عمده و اساسی اسلامی است ولی از آنجا که توصیه به احترام پدر و مادر و اطاعت از آنها ممکن است این توهم را به وجود بیاورد که حتی در مسئله اعتقادی از قبیل ایمان و کفر نیز به آنها مماشات کرد وحرف آنها را پذیرفت این مسئله استثنایی دارد و آن هم استثنایی محترمانه لذا قرآن کریم می فرماید: « و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما» (12)
ترجمه: « هرگاه آن دو تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن (حداقل) آگاهی نداری از ایشان اطاعت مکن.»
این آیه شریفه دستور قاطعانه می دهد رابطه انسان با پدر و مادر هرگز مقدم بر رابطه او با خداوند نباشد، و عواطف خویشاوندی هرگز نباید حاکم بر مسائل اعتقادی و مکتبی او گردد. جمله ی «جاهداک» اشاره به این حرف دارد گاهی پدر و مادر به گمان اینکه سعادت و خوش بختی فرزند را می خواهند، تلاش و سعی می کنند او را رهنمایی نموده به عقیده ای انحرافی خود سوق دهند و این طرز عمل کرد در مورد همه ی پدران و مادران دیده شده و می شود وظیفه ی فرزندان هم در هم چه مواردی این است: هرگز در برابر فشار و خواسته آنها تسلیم نشوند و استقلال فکری خود را محفوظ نگهدارد و وارد هیچ گونه معالمه ای نگردد توحید و عقائد توحیدی را با چیز دیگری معاوضه نکنند. ممکن است فرمان « فلاتطعهما» باز این توهم را بوجود آورد که در برابر پدر ومادر مشرک باید شدت عمل و بی حرمتی به خرج داد بلافاصله اضافه می کند عدم اطاعت از آنها در مسئله کفر و شرک دلیل بر قطع رابطه ی مطلق با آنها نیست بلکه فرمان می دهد « و صاحبهما فی الدنیا معروفا» (13) با آنها در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن. از نظر دنیا و زندگی مادی با آنها مهر و محبت و ملاطفت داشته باش و از نظر مسائل اعتقادی و برنامه های مذهبی تسلیم افکار و پیشنهادهای آنها نباش پس این گونه عمل کردن خود نقطه ی اصلی اعتدال است که تمام حقوق پدر و مادر در آن جمع است لذا بعداً می فرماید: « واتبع سبیل من اناب الی» (14)
راه آنهایی را پیروی کن که به سوی من بازگشته اند و آن راه پیامبران و مومنان راستین است چرا؟ برای اینکه: « ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون» (15)
بازگشت همه ی شما به سوی من است و من شما را از آن چه در دنیا عمل می کردید آگاه می سازم و بر طبق آن اجر و پاداش و کیفر می دهم. این قسمت آیه نیز هشدار است برای عمل کرد ما در نیا و باید متوجه آن باشیم به هر صورت لازم است یادآور شویم که آیه فوق کاملاً شبه چیزی است که در آیه 8 سوره ی عنکبوت بیان شده است و افراد علاقه مند می توانند در آن جا مراجعه کنند.

پي نوشت ها :
 

(1)-اسری/ 23.
(2)- تفسیر نمونه/ج12/ ص 96، ناصر مکارم شیرازی، انتشار 1385: ناشر دارالکتب الاسلامیه- تهران
(3)- بقره/ 83 ، تفسیر نمونه/ج1/ ص 382ـ 387
(4)- نساء/36، تفسیر نمونه/ج3/ ص 479
(5)- انعام/ 151 ، تفسیر نمونه/ج6/ ص 43ـ 48
(6)- تفسیر نمونه/ج12/ ص 90-91.
(7)- احقاف/ 15، تفسیر نمونه/ج21/ ص 342.
(8)- تفسیر نمونه/ ج21/ ص 344.
(9)- اوزعنی از ماده ی انزاع است که به معنی الهام و توفیق عشق و علاقه و بازداشتن از انحراف است.
(10)- احقاف/16
(11)- لقمان/14، تفسیر نمونه/ج17/ ص 52.
(12)- لقمان/ 15، تفسیر نمونه/ج17/ ص 54.
(13)- لقمان/ 15.
(14)- همان.
(15)- همان.

منابع
قرآن
تفسیر نمونه/ج12/ ص 96، ناصر مکارم شیرازی، انتشار 1385: ناشر دارالکتب الاسلامیه- تهران





عمومی

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اللّهم انطقنی بالهدی والهمنی التّقوی.

تقدیم به پیشگاه بانوی دو عالم ،حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیهما ) 

پیشگفتار:                                        

 من همیشه در ذهنم این بوده که ما اگر هستیم  به واسطه چه چیزی هستیم مگر بدن مااز بین نمی رود پس ما چگونه به زندگی خود ادامه می دهیم و می خواستم وجود روح را در این وبسايت برای شما اثبات کنم و امیدوارم از این مطالب استفاده کنید. ما می توانیم با شناخت خود به مبداومقصد خود برسیم و بدانیم از کجا امده ایم برای چه امده ایم و به کجا خواهیم رفت و در این صورت است که زندگی برای ما معنا می دهد. پس بر ان شدم تا در این مورد اطلاعاتی ناقابل در اختیارتان قرار دهم. اطلاعاتی در مورد روح چون روح جان،گوهر اصلی وجود ادمی و مایه زندگی ادمیست.روح امری است لطیف که مبدا حیات می با شد و انسان به وسیله ان احساس می کند و حرکت ارادی دارد ،فهمیدن،تصور کردن،تصمیم گرفتن،عشق ورزیدن و تنفر و...همه به انسان بر می گردد. که البته در سوره اسرا ایه ۸۵ خداوند به پیامبر می فرماید اگر از تو در مورد روح سوال شد بگو دانش شما از روح اندک است.

اما همین روح جستجوگر انسان این اجازه را نمی دهد که به دنبال این بعد دوم خود نرود.

چون رشته من بیهوشی است برایم خیلی جالب بود که بدانم در حین بیهوشی روح انسان کجا می رود و چه اتفاقی برای بعد دوم انسان می افتد پس به دنبال این موضوع رفتم و تحقیقات حاصله ام را در اختیارتان قرار می دهم. امیدوارم مورد توجه و عنایت شما واقع شود.

فهرست مطالب:

 

فصل اول:

روح و بقاي ان

روح چيست؟

بقاي روح

بقاي روح از نظر فطرت

نظريه فلاسفه قديم در مورد روح

نظريه فلاسفه الهي

نظريه فلاسفه اسلامي

ايرادهاي ماديها

فصل دوم:

 

دلائل حسي

هيپنوتيزم

پست هيپنوتيزم

ماتيه تيسم

تله پاتي

نهان بيني

روشن بيني

رويا

اسپريتيسم

فصل سوم:

دلائل نقلي

حقيقت روح

استقلال روح بقاي روح

 نتيجه

فصل چهارم:

جهان ارواح در ماوراي طبيعت

مرگ و زندگي

از مرگ نبايد هراسيد

انسان در استان مرگ

چگونگي جهان ارواح

جهان نامرئي از نظر زمان و مكان

پريسپري يا قالب مثالي

كاميابيها

درجات ارواح

مشاهده گذشته اين جهان در آن جهان

استقلال و بقای روح

 

هرگز نمیرد آنکه نامش زنده شد بعشق          ثبت است بر جریده عالم بقای ما

سرآغاز

یکی دیگر از مسائل مهمی که در بحث(خودشناسی) بسیار حائز اهمیت است مسئله روح انسان و  بقای آن است حالت دو نفر که یکی معتقد به بقای روح پس از مرگ  و دیگری منکر آنست در نظر بیاورید ، آنکس که منکر بقای روح است وتصور می کند بعد از مرگ وجودش زائل می گردد و هر کمالی بدست آورده بدست فنا سپرده می شود هیچ خود را ملزم  نمی داند که به کارهای نیک و کسب کمالات اقدام نماید و مرتکب بدیها و جنایات نشود.

اما آنکس که به بقای روح بعد از مرگ اعتقاد دارد و مرگ را انتقال از منزلی به منزل دیگر می داند که در آن نتیجه اعمال و کردار خود را مشاهده می نماید و به مقتضای آن پاداش می یابد.

این اعتقاد او را  از ارتکاب به گناهی و مناهی و فحشاءبازداشته ، به کارهای نیک و کسب کمالات سوق خواهد داد.بنابراین اعتقاد به بقای روح مهمترین عامل تهذیب اخلاق و تکامل انسان است.

مسئله روح و بقای آن نیز یکی از مسائل بسیار مهم فلسفی است ، زیرا این مسئله به زندگی آینده و سرنوشت ما بستگی کامل دارد و ایه و اساس بسیاری از مسائل مهم مذهبی از قبیل چگونگی آفرینش یبشر و جهان پس از مرگ و معاد و رستاخیز است بدین جهت ما بخش مستقلی را به مسئله روح و بقای آن اختصاص داده و مسئله معاد و زندگی پس از مرگ را با اثبات استقلال و بقای روح دنبال خواهیم کرد.

 

فصل اول

مسئله استقلال و بقاء روح

روح چیست؟

جمیع موجودات مادی بویژه جانداران پیوسته  در حال تغییر و تحولند وحتی سلولهای بدن انسان پس از هر چند سال بکلی تغییر  می کنند و سلولهای تازه بجای سلولهای کهنه و فرسوده قرار

می گیرند ولی باز هم ما خود را همان شخص سابق دانسته  هیچگونه تغییر و تبدیلی در ادراکات و ماهیتی که از آن به «من» تعبیر می کنم ؛ نتیجه می گیریم که در ورای این اعضاء و سلولهای تن نیروئی وجود دارد که همواره ثابت و برقرار است ، و هیچگاه دستخوش تغییر و تبدیل مادی قرار نمی گیرد .

بدیهی است هر کس این نیرو را در خود احساس می کند و پیوسته آن را پشتوانه خویش قرار داده و با لفظ (من) به آن اشاره می نماید : - من رفتم ، من گفتم ، من نشستم . این نیرو همان روح است که از آن بنامهای روان ، قلب ، نفس ، دل و جان نیز یاد می کنند.

استقلال و بقای روح

استقلال و بقای روح را میتوان به نیروی نامرئی مانند برق تشبیه کرد که در دستگاههای الکتریکی قرار داد و آنها را گرم و روشن و متحرک می سازد : همچنان که نیروی برق از لامپها و دستگاههای الکتریکی مستقل جداست و با سوختن و از بین رفتن این  آلات ، برق همچنان باقی و برقرار است روح نیز از کالبد انسان مستقل و مجزا بوده با از بین رفتن و سوختن تن از بین نخواهد رفت .

و نیز روح نظیر اصوات و تصاویری است که از طرف فرستنده های رادیو و تلویزیون پخش می شود این اصوات و تصاویر در همه جا وجود دارند ولی ما هیچ یک را احساس نمی کنیم .

تنها وقتی که  این اصوات و تصاویر  با دستگاه رادیو و تلویزیون ارتباط برقرار می نمایند ما می توانیم به وجود صداها و تصویرهای نامرئی پی ببریم.

بنابراین همچنان که این صداها و تصویرها با آن همه ارتباط ؛ از لامپها و بوبینها وجعبه های رادیو و تلویزیون مستقل و جداست و با از بین رفتن آنها اصوات و تصاویر باقی و برقرارند . همچنان روح انسان در عین اینکه به دستگاه بدن ارتباط دارد ار بدن مستقل است و با مرگ تن از بین نخواهد رفت .

روح را نیز می توان به معنائی که در غالب الفاظ قرار دارد تشبیه کرد چنانکه علی (ع) می فرماید:

«الروح فی الجسد کالمعنی فی اللفظ» [1]

«روح دربدن مانند معنا نیست که در قالب لفظ قرار دارد»

و همانطورکه معانی درعین ارتباط با الفاظ مستقل بوده و با پاک شدن و از بین رفتن الفاظ ؛ معانی همچنان بر جای خود برقرارند . همچنین روح درعین ارتباط با تن از بدن مستقل بوده و با مرگ جسم باقی خواهد ماند.

روح انسان چون ز تن برود                 همچو معناست کز سخن برود

بقای روح از نظر فطرت

عاطفه حب بقاء از بزرگترین عواطف انسانیست و هیچکس را نمی توان یافت که به جان خود علاقمند نباشد از این رو فلاسفه این علاقه و عاطفه را بهترین دلیل بر بقای روح دانسته گفته اند :

«اگر برای روح انسان خلود و بقائی نبود این عاطفه در نهاد وی وجود نداشت چه اینکه در طبیعت چیزی عبث و بیهوده برقرار  نگشته است » [2]

و مردم جهان از قدیم تاکنون در درون خود احساس  شبیه به الهام  داشته اند به اینکه در ماورای تن نیروئی نامرئی وجود دارد که همواره ثابت و جاویدانست و از این رو همیشه برای  رفتگان خود مراسم و تشریفاتی قائل بوده و هستند . از طرف آنها صدقه می داده اند وبر سر آرامگاهشان تاج گل نثار می کرده اند و برای شادی روح آنها از خدای خویش طلب آمرزش نموده و می نمایند .

از هزاران سال قبلاز میلاد ، هندیها معتقد بودند روح نفخه ایست رحمانی که قوتی از بدن خارج می شود ، در قالبی نورانی و شفاف و نامرئی تجلی می نماید .

چینیها عقیده داشتند که روح انسانی غیر از این جسد ظاهری جسمی لطیفتر او را احاطه کرده است که عوامل فنا و نیستی در آن راه ندارد.

مصریها در حدود پنج هزار سال پیش معتقد بودند که روح پس از مرگ در قالبی لطیفتر  به زندگی و سیر تکاملی خود ادامه می دهد.

ایرانیان و رومیان و یونانیان نیز بهبقای روح معتقد بوده اند [3] ؛ بنابراین اعتقاد به بقای روح یک انگیزه ذاتیست که در سرشت انسان نهفته شده است.

نظریه فلاسفه  قدیم درباره روح

        نظریه فلاسفه الهی

        نظریه فلاسفه  اسلامی

        ایرادهای مادیها

1-  نظریه فلاسفه اسلامی

فلاسفه اسلامی به تجرد وبقای روح معتقد بودند ولی راجع به اصل روح نظریات گوناگون داشتند مثلاً بعضی از فلاسفه یونان روح را  بخار و بعضی حرارت و برخی اتر می دانستند.

ارسطاطالیس(متوفی548ق م)  روح را اصل حرکت می دانست و فیثاغورث (متوفی6ق م)میگفت:

«روح دارای وحدتی است که قائم به ذات خویش است »«و با حرکت  ذاتی  خود حرکت می کند»

افلاطون معتقد بود که :

انسان دارای دو روح است :1- روح عاقله که دارد بقاء و خلود است و مسکن آن دماغ می باشد . 2- روح  غیر عاقله و آن نیز بر دو قسم است : یکی روح خشم که جایگاه آن سینه است و دیگری روح شهوت که محل  آن شکم می باشد .

اما ارسطو : روح را چنین تعریف می نمود: روح اصل و صورت ابتدائی جسم طبیعی است و بالقوه از حیات تمتع می برد. و این روح دارای سه صفت است که از مجموع  هر سه سرچشمه می گیرد .

1- روح گازی 2-روح احساس کننده یا حیوانی 3- روح عاقله.

ابن رشد فیلسوف (متوفی595هجری) قول ارسطو را قبول کرد ولی روح گازی را حذف نمود.

و چون دکارت فیلسوف فرانسوی(متوفی1650م) ظهور یافت هم روح گازی و هم روحِ حیوانی را حذف کرد وروح انسان را عبارت از روح عاقله اعلام داشت ، و او را از جسم مستقل و مجرد دانست و برای هریک ازروح و جسم خصائصی قائل گشت و گفت :

«روح جوهریست که اخص صفات  آن فکر است و فکر اصل ومنشاء رأی می باشد و جسم جوهریست که اخص صفات آن امتداد است و یکی از حالات آن صورت و حرکت است »

بدیهی است  که این دو جوهر از یکدیگر کاملاً متمایزند زیرا روح قابل تجزیه و تقسیم نیست و اجزاء آن  همجنس نیستند بخلاف جسم  که قبول تقسیم و تجزیه نموده و دائماً تغییر می نمایند .

بنابراین چون روح چیزی و جسد چیز دیگرست ، تصور نمی رود که روح از حالت جسد پیروی نموده و با از بین رفتن جسم روح نیز از بین برود.

2- نظریه فلاسفه اسلامی

فلاسفه اسلامی نیز برای اثبات تجرد و بقای روح دلائل فراوانی اقامه نموده اند که ذیلاً چند نمونه آن را از نظر می گذرانید

1- غزالی فیلسوف بزرگ اسلامی می گوید:

« هر جسمی قابل تقسیم است بنابراین اگر روح هم از اجسام می بود می بایست قابلیت از برای تقسیم شدن داشته باشد و حال اینکه روح قابل تقسیم نیست زیرا اگر روح تقسیم می شد لازم می آمد که با جزئی از آن علم بچیزی و با جزء دیگری جهل به همان چیز پیدا نماید و این علم و جهل به یک چیز  در یک چیز در یک حالت مستلزم تناقض خواهد بود . بنابراین روح از جسم و ماده مجرد بوده و قبول مرگ نخواهد نمود.»

2- راغب اصفهانی دانشمند بزرگ اسلامی می نویسد:

«بدیهی است که هرگاه جسمی بصورتی در آید ممکن نیست که در همان حال بصورت دیگر ظاهر گردد مگر اینکه صورت اولی خود را ترک کند مثلاً هرگاه  نقره بصورت جام در آید ممکن نیست که در همان حال بصورت کوزه درآید مگر اینکه صورت جام را از دست بدهد.»

اما روح ما برخلاف جسم صورتهای مختلف و گوناگونی را در آن واحد بدوش می  کشد بدون اینکه هیچ یک را محو  و زائل نماید بلکه از مطالب و صورتهایی که در ذهنش قرار دارد مطالب و صور دیگری نیز تراوش می نماید و هر چه صور معقولاتش بیشتر می شود آمادگیش برای فهم و گرفتن مطالب و صور دیگر بیشتر می گردد.

بنابراین روح یک نیروی مجرد از جسم و ماده بوده با مرگ جسم قبول مرگ نخواهد نمود. [4]

3- صدرالمتأهلین فیلسوف بزرگ اسلامی می گوید:

شکی نیست که در نهاد انسان نیروئیست که انواع و اقسام ادراکات خود را حس می نماید حال این نیرو یا جسم است یا قوه و یا صفت و یا عرض متعلق به جسم و یا چیزیست مجرد از ماده و بدن و از به ذاته نمی تواند ادراک داشته باشد زیرا که وجود وجدانی وحضور جمعی ندارد والا می بایست جمیع اجسام دارای قوه مدرک باشند . مسلماً این نیروی دراکه جسم نیست قوه و صفت و عرض هم نیست زیرا اگر چنین بود می بایست یا قائم بجمیع اجزاء بدن و یا قائم به بعض اعضاء بدن بوده باشد و حال اینکه در هر دو صورت لازم می آید یا تمام اعضاء ویا بعض اعضاء  بدن بینا وگویا و شنوا و متفکر و عاقل بوده باشد و این واضح البطلان است.

پس باید گفت ؛ آن چیزی که به تمام ادراکات ما آگاهی دارد نیروی واحدیست مجرد از جسم و ماده [5]

این بود چند نمونه از نظریات فلاسفه قدیم راجع به روح و تجرد وبقای آن.

3- ایرادهای مادیها

از میان ایرادهای مادیها بر فلاسفه چند ایراد قابل ملاحظه است که ذیلاً موردبررسی قرار

می گیرد:

1- علم امروز پی بعلل مادی و خواص بدنی برده و درمیان آثار  روحی چیزی که قابل انطباق بر قوانین ماده نباشد دیده نمی شود بنابراین الزامی برای قائل  شدن به تجرد و بقای روح نمی یابیم . بلکه سلسله اعصاب ما دائماً ادراکات را به عضو  مرکزی(مغز) می رسانند و این ادراکات مجموعه واحدی را تشکیل می دهند که اجزاء آن از یکدیگر تشخیص داده نمی شود و آن حقیقتی را که در هنگام صحبت از آن به (من) تعبیر می کنیم جز مجموع این ادراکات چیز دیگر نیست. [6]

فلاسفه در پاسخ این ایراد می گویند درست است که علوم مادی در سیر خود نتوانسته(روح) را بیابد ولی باید دانست که«نیافتن» با نبودن فرسنگها فاصله دارد زیرا چه بسیار چیزهائیست که اجمالاً یقین بوجود آنها داریم ولی از ماهیت و چگونگی آنها بی خبریم مانند نیروی عقل و برق و بسیاری از حقایق دیگر که پیوسته با آن سروکار داریم و بوجود آنها اجمالاً اذعان داریم اما ازحقیقت و ماهیت انها بطور تفصیل بی خبر بودیم و جز روشن شدن لامپ چیزی را ندیدیم باید آنچه رامحسوس نیست انکار کنیم و اگر روزی لامپ سوخت رشته برق راکنار گذارده بگوئیم برق هم از بین رفت و دیگر برقی وجودندارد؟

و حتی اگر خداوند برق (ادیسون) ما را از استقلال و بقای برق مطلع سازد؛ بر تصورات خود تکیه کرده گوش به حرفش ندهیم؟

بدیهی است چنانکه از سیمها پرهیز نکینم برق ما را  آنجا که جسم پرت خواهد کرد.

در مسئله روح نیز چنانچه بخواهیم با سلاح علم استقلال و بقای آن را انکار کنیم به خیال اینکه روح چیزی جز سلولها نیست و با ازبین رفتن سلولها روح هم از بین می رود مسلماً از جاده عقل پرت خواهیم گشت زیرا ابزار و ادوات علمی فقط در امور مادی می تواند حکم کند اما درباره اشیاء ماوراء ماده و طبیعت نه نفیاً و نه اثباتاً نمی توانند قضاوت نماید .نهایت چیزی که می تواند بگوید این است که کاوشهای علوم مادی چنین مطلبی را نیافته است و پر واضح است که(نیافتن) با(نبودن) تفاوت بسیار دارد.

شارکو و ریبو و پیروان آنها می گویند:

حافظه و ادراکات انسان وابسته به نیروی غیر مادی نبوده بلکه کاملاً مربوط به مغز است و در برابر هر یک از احساسات و افکار ؛ سلولهای مختلف و متمایزی مانند شیشه عکاسی قرار می گیرند و متأثر می شوند و این اثر را برای آینده نگاهداری می نمایند.

ریبو شماره سلولهای مغز را به 600 میلیون تخمین میزد و این مقدار را برای نگاهداری آثار تمام حالاتی که در مدت یک عمر عادی بشری عارض ذهن می شود کافی دانست.

مهمترین دلیلی که در تأئید این نظریه آورده شده  اینست که بعضی از امراض مغز موجب فراموشیهای معینی می شود. [7]

این نظریه را از چند جهت می توان پاسخ گفت:

1-     اگر سلولهایی که به کار ادراک احساسات سمعی و بصری می روند همانهائی باشند که احساسات را حفظ و نگاهداری می کنند لازم می آیدکه کوری و کری ذهنی که علتشان اختلال آن سلولهاست همواره با کوری و کری معمولی همراه باشد در صورتیکه چنین نیست و کسانی که دچار  کوری و کری ذهنی شده اند بخوبی می بینند یا می شنوند فقط معنی دیدنیها و شنیدنیهای خودرا نمی فهمند از این گذشته معاینه و تشریح مغز بعضی اشخاص که دچار مرض فراموشی کلی شده اند هیچ جراحت معینی را نشان نداده است.

2-      ایراد  بزرگتری که بر نظریه شارکو و ریبو و پیروان آنها وارد می شود این است که پایه تذکار را روی تغییر  یک یا بسته سلول معین گذاشته و پنداشته اند که صور ذهنی مانند کلیشه های عکاسی پهلوی یکدیگر در مغز جای  می گیرند در صورتی که کوچکترین امر نفسانی چندین هزار سلول منطقه مربوطه را بحرکت درمی آورد و همین سلولها درترکیبات دیگر نیز وارد می شوند.بنابراین این چنین نیست که هر سلول به یک مطلبی اختصاص داشته باشد.

3-     اما جراحتهای محلی مغز با اینکه حافظه را متزلزل می سازند نمی توانند آن را بکلی از میان ببرند بلکه این جراحتها تنها بر تذکارات ثبت نشده یعنی بر آنهائیکه تازه به ذهن راه یافته و تمرین و تکرار نشده اند لطمه می زند و الا در دیگران تأثیری نخواهد داشت . [8]

4-     اینکه مغز بمنزله قفسه های کتابخانه بزرگ ذهن می باشد و از این رو با از بین رفتن غشاء مغزی هوش و حافظه انسان از بین نمی رود چنانکه دکتر وایلدر پنفید (Wilder Penfieid)پروفسور سابق بخش عصب شناسی و جراحی عصب دانشگاه مک کیل کشف کرد:

«با اینکه می توان هر انسانی را با برداشتن غشاء مغزیش او را فلج یا کور یا لال کرد معذلک هوش او حفظ شده و انسانی آگاه باقی بماند حتی می شود قسمت فروتنال مغزی را بکلی برداشت بدون اینکه اختلالی در دستگاه هوشیاری شخص پدید آید.» [9]

بنابراین لاید اعتراف کرد که در ورای سلولهای مغز نیروئی نامرئی وجود دارد که دستگاه هوشیاری و کتابخانه ذهن انسان را بعهده دارد که هرگاه انسان مطلبی را بخواهد بلادرنگ آن را از میان هزاران گونه مطالب جدا کرد به مغز تحویل می دهد و هیچگاه بجای کتاب اشتباهاً مداد تحویل نمی دهد.

دکتر(پنفید) برای رد تئوریهای نسبی در رابطه مغز با روح و کشف تئوریهای جدیدتر با پزشکان دانشگاه جامائیکیز ، به مبارزه علمی پرداخت واظهار داشت :

« ما همیشه مجبور خواهیم بود که یک عامل روحی و غیر مادی را نزد خود متصور سازیم .

4       - نکته :

آنچه محقق است هنوز بشر به حقیقت روح و اینکه آیا روح مادی است یا غیر مادی پی نبرده و اطلاعات ما درباره آن بسیار کم است ( و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا).

ولی بر فرض که روح را مادی بدانیم باز هم نمی توان بقای آن را انکار کرد زیرا امروز با افزارهای عملی ثابت شده است که ماده از بین نمی

 

 

________________________________________

ونیز دلایل حسی و تجربی روح شناسان که ذیلا ً از نظر می گذرانید جای هیچ گونه شبهه ای باقی نمی گذارد که روح انسان با آن همه ارتباط به تن از بدن مستقل بوده و پس از مرگ جاوید خواهد ماند.

 

فصل دوم

دلایل حسی و تجربی

امروز در اثر پیشرفت شگفت انگیز علم و دانش راه اثبات بسیاری از مسائل علمی و فلسفی آسان گردیده و می توان علم را بزرگترین پشتیبان دین دانست .

علوم اسپریتیسم ، هیپنوتیزم ، مانتیتیزم ، ثلپاتی ، روشن بینی ، نهان بینی و رویا که علمیت آنها مورد تصدیق دانشمندان جهان قرار گرفته است ، در این اصل به پشتیبانی از مسئله استقلال و بقای روح شتافته ان را با حس و تجربه به اثبات رسانیده اند .

فرید و جدی در دایره المعارف خود می نویسد :

«پروردگار متعال در عصر ما دو دریچه از علم (خواب مصنوعی- احضار روح) از عالم ارواح به روی ما برگشوده است و دلایل این دو برای اثبات اینکه انسان دارای روحی است که می تواند بدون احتیاج به بدن به زندگی و فعالیت مستقل بپردازد ، کاملاً قانع کننده و بی اشکال می باشد . » [1]

اینک در این فصل دلایل مذبور را یکی بعد از دیگری از نظر می گذرانیم :

1-     هیپنوتیزم Hypnotisme

هیپنوتیزم از کلمه یونانی یا رومی به معنی خواب سرچشمه میگیرد و عبارت است از : القائات ممتد عامل در معمول [2] .

این علم از قدیم بهطور پنهانی مورد استفاده بشر بوده و در بعضی از ملل جهان مانند هندیها ،مصریها ،یونانی ها و رومی ها معمول بوده است .

در موزه بریتانیا ستونی است که در روی آن هیکل دونفر را برجسته نقش کرده اند وعلائم خواباندن و معالجه بیماران توسط این نیرو دیده می شود .

ولی در قرون وسطی این علم به نام تزویر و اوهام کنار گذارده شد ... تااینکه در سال 1774 فردریک آنتوان مسمر [3] این علم را وارد جهان دانش ساخت ، مسمر جلسات شبانه ای برگزار

می کرد و با معالجات عجیب خود دانشمندان معاصر خویش را متحیر می ساخت ، روش مسمر که از نام این طبیب گرفته شده یک شکل ابتدایی هیپنوتیزم است .

بعد از مسمر دانشمندانی چون پوی زگور ،پاریا ودلگوز دنبال این علم را گرفتند و در حدود نیمه قرن 19 مسمریسم جای خود را به هیپنوتیزم داد و این نام از طر ف دکتر جیمز برید [4] پزشک انگلیسی به آن روش داده شد .

ولی چندی این علم از رونق افتاد و بار دیگر بوسیله ژان مارتن شارکو و هیپولیت برنهایم [5]  و همکارانش این علم رونق یافت و در معرض توجه دنیای علم قار گرفت .

خواب هیپنوتیکی دارای چند درجه است که به تدریج از حالت خفیف به حالت عمیق فرومیرود . شارکو خواب مصنوعی را به سه درجه تقسیم نموده است :

1-      خواب لتارژی : در این خواب نبض معمول (کسی که به خواب رفته ) تند می زند وچشمانش بسته یا نیمه باز است و به قدری اعضایش سست می شود که اگر سوزنی در بدن وی فرو برند احساس درد نخواهد کرد . به طوری که می توان بر روی آن عمل جراحی انجام داد.

2-      حالت کاتالاپسی :در این خواب بدن معمول بسیار سنگین و سست می شود .

3-      خواب سمنامبول : در این حالت قوای باصره و سامعه و شامه معمول فوق العاده حساس می شود  به طوری که صداهای دور را می شنود و اگر چشمان او را هم ببندد می تواند کتاب بخواند . [6]

پست هیپنوتیسم

یکی از عجیب ترین حالات هیپنوتیسم است که در این حال اگر عامل(خواب کننده) به (معمول)فرمان دهد که در فلان موقع بعد از بیداری فلان کار را انجام دهد او درست در همان موقع مقرر بدون اختیار آن کار را انجام خواهد داد در صورتی که بعد از بیداری از این موضوع اطلاعی ندارد

دکتر لوی می گوید:

«من به ماریا در روز دوشنبه القا نمودم که شنبه آینده ساعت سه بعد از ظهر بسته ای را برای فلان شخص و به فلان آدرس ببرد . در تمام مدت هفته هر وقت از ماریا می پرسیدم ، شنبه آینده چه کار باید بکنی وی جواب می داد : مقصودتان چیست ؟ نمی دانم ؟ روز پنجشنبه مجدداً او را خواب کردم و در حال خواب از او پرسیدم : شنبه کجا خواهی رفت ؟ گفت می روم به فلان کوچه یک بسته ای برای فلان شخص ببرم ...او بیدار شد و شنبه موعود باز ساعت 2 بعداز ظهر از او پرسیدم : به هیچ وجه اطلاع از کاری که باید بکند نداشت. ساعت 3 من در وعده گاه حاضر بودم و ماریا را دیدم که یک ربع بعد نفس زنان وارد شده بسته را پیش آن شخص گذاشت و بدون آنکه کلمه ای بگوید مراجعت کرد ...

بعد به من گفتند که شنبه معهود ساعت 3 بعد از ظهر ماریا با مادر و خواهرش در مغازه بزازی بوده و یک مرتبه اقوام خود را ترک کرده است . [7]

این مشاهدات وجود و استقلال روح را از بدن وسلولهای مغز را به خوبی آشکار می سازد .

2-   مانیه تیسم  [8]Magnetisme

نیروئیست مغناطیسی که از هر طرف ما را احاطه کرده و اثراتی مانند اثر آهنربا بر آهن دارد .

فرق اساسی مانیه تیسم با هیپنوتیسم این است که ،مانیه تیسم نیرویی است خداداد که در هر بشری کم و بیش وجود دارد و بوسیله اعمال آن در حال طبیعی یا پس از پرورش دادن آن

می توان سایر انسانها و حتی حیوانات را تحت نفوذ خویش در آورد. ولی هیپنوتیسم عبارت است از خواب مصنوعی که توسط اشیاء صدادار و چراغهای پر نور و غیره صورت می گیرد.

مانیه تیسم نیز دارای درجات مختلفی است که همگی از استقلال وبقای روح حکایت

می کنند :

1-       سوگژتیف بعداز تحت تأثیر گرفتن و صلب اراده نمودن از دیگری این حالت حاصل می گردد ، در این حال چشمان معمول باز است و می بیند و با همه صحبت می کند ولی از خود اراده ای ندارد بلکه ارده اش همان اراده شخص عامل است و هر کار عامل بخواهد او انجام می دهد.

2-       خواب کاتالپسی در این حال بدن معمول بی حس می شود ، و هر عضوی از اعضایش را مالش بدهند خشکمی شود و به طوری که می توان تمام بدنش را خشک نمود.

3-       خواب سمنامبول:در این خواب خواص معمول فوق العاده قوی می گردد و از نظر سنگینی خواب به 7 درجه تقسیم می شود :

الف – در اولین درجه معمول صداهای خارجی را احساس نمی کند بلکه تنها عامل را می بیند و حرفهای او را می شنود و عوامل او را بدون تخلف انجام می دهد .

ب- در دومین درجه اگر عامل دستش را بدست معمول دید و سوزنی ببدن خود فرو برد معمول نیز آنرا حس می نماید و چنانچه آتش به بدن خود نزدیک نماید معمول نیز در همان نقطه احساس حرارت می کند.

ج- در درجه سوم بدون اتصال در بدن اگر به بدن عامل سوزنی فروکنند معمول نیزآنرا حس خواهد کرد.

د-دراین خواب معمول با چشم بسته همه چیزرا می بیند واحساسات درونش بیدار می شود و هر شکلی را حل می نماید.و امراض را تشخیص می دهد و نسخه آن را می نویسد یا علاجش را میگوید.

ه- در این درجه معمول کاملا روشن بین میشود بطوریکه حرکات دور را می بیند و صداهای دور را می شنود.

و- در این حالت اگر عامل خشمناک شود معمول نیز عصبانی می شود و اگر حالت شادی بخود بگیرد معمول نیز خندان می گردد.

ز-در هفتمین درجه که سنگین ترین خواب سمنامبول است معمول یکپارچه مانند چوپ خشک میشود و بطوریکه میتوان سرش را روی یک صندلی و پاهایش را روی صندلی دیگر قرارداده بروی سینه اش نشست.

4-خواب لتارژی این خواب سنگین تر از خواب سمنامبول است و در آن احساسات معمول بطور کلی مانند مرده می شود،بطوریکه میتوان در این حال بدن معمول را برید یا سوزانید بدون اینکه حس نماید.

خواب پنجم- که به دنبال خواب لتارژی عارض می شود عبارتست از خارج شدن احساسات از بدن معمول ،در این حالت اگر چند نفر دیگر را نیز درحالت روشن بینی (پنجمین درجه خواب سمنامبول )ببریم اشعه ای که از بدن معمول خارج می شود مشاهده می نمایند ، و از اوضاع و احوال آن شخص مطلع می گردند .

در این حال همراه با سنگین تر شدن خواب  اشعه مانیه تیزم تدریجاً از بدن معمول خارج می شود و در پشت سر او به فاصله چند قدمی تشکیل دو ستون نوری به رنگهای زرد و آبی می دهد و هر قدر خواب عمیق تر شود این دو ستون بزگتر می گردند .

اگر در این حالت به بدن معمول سوزن فرو برند ابداً احساس نخواهدکرد ولی چنانچه به آن دو ستون مختصر اشاره کنند صدای معمول بلند خواهد شد .

خواب ششم – این خواب که آخرین خواب مانیه تیسم است و آن را تخلیه غالب می نامند از همه خوابها سنگین تر است در این حالت آن دوستون نوری به یکدیگر نزدیکتر می شوند و تشکیل یک آدم تمام خلقت نوری را می دهند ،که معمولین روشن بین می توانند آن را مشاهده نمایند این مجسمه نوری از هر دیوار محکم و دربسته ای می گذرد و می توان با تمرینهای متعدد آن را به جاهای خیلی دور فرستاد.

تا کنون عکسهای مختلفی از این مجسمه برداشته شده که حاکی از حقیقت آن است . [9]

نتیجه :

آیا این چه نیرویست در انسان که قادر است با یک نگاه دیگری را برباید و اراده او را قبضه کند ، و با مالش اعضایش را مانند چوب خشک سازد وبدون اینکه معمول احساس نماید بدنش را قطع نموده یا بسوزانند ؟

ایا این دو ستون نوری که به رنگ زرد و آبی از بدن معمول خارج می شود به طوری که اگر با سوزن به بدن معمول فرو برند ابداً احساس نمی کند ولی اگر به آن دو ستون نوری اشاره کنند صدای معمول بلند می شود، بهترین دلیل بر استقلال روح از بدن نیست ؟

آیا در حالت اخیر که این دو ستون به شکل یک آدم تمام نوری در می آید و به سیر و حرکت می پردازد و به نقاط دور دست می رود دلیل بر استقلال و بقا و زنده بودن آن پس از مفارقت و جدایی از بدن نخواهد بود ؟

3- تله پاتی

کلمه تله پاتی بیش از نیم قرن پیش برای اولین بار بوسیله فردیک مایرز یکی از پایه گذاران انجمن تحقیقات روانی انگلستان به کار برده شد ، این کلمه از دو لفظ یونانی یکی تله (Tele) به معنی دور و دیگری پاتوس(Path,s)به معنی احساس ،مشتق شده و بنابراین تله پاتی به معنای (احساس از دور) می باشد .

تله پاتی نیز اگر چه از قدیم کما و بیش انسان بوی آشنایی داشته ولی تاسال 1882 که انجمن تحقیقات روانی بریتانیا تأسیس شد هیچ گونه بررسی دقیق علمی در پیرامون آن به عمل نیامده بود ، از این تاریخ به بعد آزمایشهای دقیق و مرتبی در مورد انتقال فکر و احساس از دور انجام شد که حقیقت آن به ثبوت رسید .

تله پاتی بر دو نوع است :تله پاتی نزدیک ، تله پاتی دور

تله پاتی از نزدیک به این ترتیب است که دو نفر در مقابل هم می ایستند و بدون اینکه با زبان و یا اشاره چیزی بگویند افکار خود را برای یکدیگر می فرستند ،و به این ترتیب یک گفتگوی کاملاً بی صدا انجام می گیرد .اماتله پاتی از دور این چنین است که دو نفر در فاصله زیاد در ساعتی معین با هم صحبت می کنند ، و هر دو با تمرکز فکر خود بر روی یک نقطه با ارسال جریانات فکری می پردازند .

دوری و بعد مسافت حتی اگر در دو طرف کره زمین هم باشد نمی تواند این ارتباط را قطع کند .

در این اخیر دانشمندان آمریکائی به بررسی این موضوع از نظر علمی پرداخته اند از جمله :

دکتر اس فیکار بوسیله دستگاهی به نام (پله تیوگراف)کشف کرد که هرگاه یک کار ذهنی و روانی انجام می دهیم مثلاً مشغول ضرب کردن دو عدد در یکدیگر هستیم خونی که در سر انگشتان و پا و لاله های گوش ما است متوجه مغزمان می شود و همچنین وقتی شخصی مشغول تماشای شخص دیگری است که مشغول حل مسائل ریاضی است ، اگرچه این شخص کاملاً غریبه باشد ، مقدار خون دستش تغییر می یابد .

به طور خلاصه استفاده از این روش یعنی همان احساس و افکاری که در یک نفر بوجود آمده و بدون بازگو شدن در دیگری به وجود می آید .

در اجرای این آزمایشها شخصی را به عنوان (فرستنده)وشخص دیگری را در محلی دیگر به عنوان (گیرنده) مورد آزمایش قرارمی دهند .

حال اگر فرضاً عکسی (مثلاًمنظره ترور شخصی) را به شخص (فرستنده) نشان دهد (گیرنده) که در جای دیگریست حالت تأثر به اودست می دهد بدون آنکه خود بداند برای چه ؟ [10]

این پدیده ها که از طرف محققین و دانشمندان فن در کشورهای مختلف مورد آزمایش قرارگرفته و صحت آن به ثبوت رسیده است ، مسلماً نمی توان آن را به مغز نسبت داد زیرا به قول هروارد هاینگتن: [11]

«وجود داشتن و کار کردن مغز از فاصله چند سانتی متر خارج از بدن همان اندازه غیر ممکن است که انجام یافتن عمل گوارش یا گردش خون خارج از بدن .»

بنابراین باید گفت اینن پدیده ها که خارج از بدن انجام می گیرد یکی از تجلیات روح مستقل است که در خارج از بدن به فعالیت می پردازد و بدون واسطه جسم به دیگری پیام می فرستد.

4-نهان بینی

نهان بینی عبارت از اینست که کسی بدون اینکه بخواب مصنوعی رود از چیزهای پنهان و مخفی اطلاع دهد در این مورد نیز آزمایشهای بی شماری بعمل آمده که نمیتوان آن را انکار کرد  بعنوان نمونه:دکتر ویلیام گریگور [12]در کتاب خود(نامه هائی به یک پژوهنده حقیقی مغناطیس حیوانی) می نویسد:

« ویلشایر چند جعبه را که متعلق به سرگرد باکل بود ، باخود بخانه برد و در جعبه میانی یک برگ کاغذ که روی آن کلمه ای نوشته بود گذاشت .چند روز بعد جعبه را با خود آورد در حالی که آنها را در کاغذ پیچیده بود و از یکی ازنهان بینان سرگرد باکلی خواست که کلمه را بخواند .سرگرد B پیامهائی از روی جعبه داد و نهان بین گفت کلمه «کنسرت» را دیدم ویلشایر گفت که اول و آخر کلمه را درست گفته است اما آن کلمه «کنسرت» نیست وقتی او گفت آن کلمه «کرکت»است نهان بین نپذیرفت و تأکید کرد که آن کلمه همانست که خودش گفته است اما وقتی جعبه را باز کردند دیدند کلمه «کنسرت» است.

این آزمایش و نظائر آن بسیار قابل توجه است زیرا اگر نهان بین از راه مغز کلمه را یافته بود باید آن را مطابق تصور ویلشایر در می یافت که یا در ابتدا قصد داشت کلمه (کرکت) را بنویسد اشتباهاً کنسرت نوشته و یا در اینست فراموش کرده بود که کلمه «کنسرت» نوشته است بهر حال یقین داشت که کلمه کرکت را نوشته است.

ه –روشن بینی

روشن بینی عبارت از اینست که انسان بدون اینکه بخواب مصنوعی رود از حوادث آینده یا دور مطلع شود حتماً برای شما هم اتفاق افتاده که گاهی بر جهت گرفته و اندوهناک شده اید و پس از مدتی سبب آن برایتان ظاهر گشته است گاهی درست در لحظه مرگ انسانی شخص دیگری که با او نسبتی دارد در خواب یا بیداری منظره ای یا صدائی از او می شنود و یا یک پیام روحی از وی دریافت می دارد.

کامیل فلاماریون در کتاب «ناشناس» خود می گوید:« من می توانم بصحت واقعه زیر که در شهر کوچکی از توابع وار اتفاق افتاد گواهی دهم، مادرم در یکی از اطاقهای طبقه پائین منزلش نشسته بود در حالیکه مشغول بافتن یا دوخت و دوز بود ناگهان برادر ارشدش را که در دهکده ای واقع در یکی از بخشهای تولون در فاصله 25 میلی زندگی می کرد در جلوی خود دید دائی من که

 

 

________________________________________

مادرم او را بخوبی تشخیص داد گفت:خداحافظ و ناپدید شد. مادرم بسیار مضطرب شد و با عجله خود را بشوهرش رسانید و فریاد زد :برادرم همین حالا مرد... یکی دو روز بعد خبر مرگ دائیم به آنها رسید که بعد از ظهر درست همان موقع پیدایش منظره خیالی او واقع شده بود در آن زمان تلگراف وجود نداشت و خبر را با نامه فرستاده بودند .»

آیا این واقعه و نظائر آن دلیل بارزی بر استقلال و بقایروح بعد ازمرگ نیست آیا میتوان گفت این تجلیات شگفت انگیز مکالمه ازمسافت دور ، نهان بینی ، پیش بینی ،تظاهرات محتضر در هنگام مرگ و غیره مولود همین جسم ظاهری و سلولهای مغز است.

6-رویا

وقتی که انسان بخواب طبیعی فرو می رود و از همه چیز بی خبر میشود روحش آزاد

می گردد و وارد دنیای وسیعتری می شود که گذشته و آینده دور و نزدیک برایش یکسان می گردد و میتواند معلومات خود را طوری به ذهن بسپارد که بعد از بیداری بخاطر بیاورد.

مسماً هر کس در طول زندگی خود خوابهائی که دلالت بر امور مخفی با حل مشکلات علمی و یا وقوع حوادثی در آینده دارد دیده و یا نشنیده است که نمی توان آنها را اتفاقی و نسبت به امور آینده بی ارتباط دانست.

دانشمندان روانشناس در باره رویا نیز تحقیقاتی بعمل آورده و چنین نتیجه گرفته اند که چون روح انسانی با عوالم ماوراء طبیعت سنخیت دارد ؛هنگام خواب که به ادراکات حسی اشتغال ندارد طبعاً به عالمی که با آن سنخیت دارد رهسپار می شود و مطابق استعدادش حقائقی را از آن عالم مشاهده می نماید.

گاهی علل و اسباب اشیاء را در عالم مثال به همان صورت واقعی مشاهده می کند و گاهی موجودات را بصورتهائی که با آنها مأنوس است درک می کند چنانکه قرآن حکایت می کند:

1-       حضرت یوسف(ع) بهنگام کودکی خواب دید که ماه و خورشید و یازده ستاره پیش پای او بسجده افتادند و در آن روز که پدر و مادر و یازده برادران وی به مصر آمدند و همگی در پای تخت او بسجده افتادند . یوسف به پدر گفت : یا ابت هذا تأویل رویای من قبل [1] این تعبیر رویائیست که در دوران کودکی مشاهده نموده ام.

2-       و نیز در آن موقع که حضرت یوسف(ع) در زندان بسر می برد و یک روز رفقای زندانیش نزد وی آمدند و گفتند ما دیشب در عالم رویا ماجرائی دیده ایم خواهش داریم که آن را تعبیر نمائی.آن یکی گفت من دیده ام که دارم به فرعون شراب می دهم و آن دیگری گفت: من هم دیده ام که طبق  نانی بر سر گذاشته و مرغها از این طبق نان می ربایند.

حضرت یوسف(ع) گفت:آنکس که بخواب دیده است به شاه شراب می دهد از زندان آزاد میشود و آن یکی که می گوید در خواب دیده ام بر سر طبق نانی گذاشته ام بدار آویخته خواهد شد و مرغان از مغز سر او خواهندخورد.

«قضی الامر الذی فیه تستفیان» [2] (فردای آن روز این تعبیر صورت حقیقت بخود گرفت)

3-       پس از چندی فرعون بامدادان از خواب برخواست و کهنه را استحضار کرد و به آنها گفت :

من دیشب در رویا دیدم که هفت گاو فذبه در مرتعی می چرند ناگهان هفت گاو لاغر از گوشه ای ظاهر گشتند و شروع به بلعیدن هفت گاو چاق نمودند و بعد هفت خوشه گندم سرسبز و خرم در گوشه ای رشد کردند و سپس هفت خوشه گندم زرد و خشک سر از خاک بدر کشیدند و آن هفت خوشه سرسبز را نابود ساختند .

کهنه مصر گفتند این رویا از اباطیل است و ما تعبیر این گونه خوابها را نمی دانیم فرعون سخت ناراحت شد و همچنان از خوابی که دیده بود مضطرب بود ...رفیق زندانی حضرت یوسف(ع) که طبق تعبیر وی آزاد و شرابدار سلطنتی شده بود از این قضیه باخبر شد و صورت خواب را بعرض حضرت یوسف(ع) یوسف رسانید.

 

حضرت یوسف(ع)رویای فرعون را چنین تعبیر کرد:

«قال تزرعون سبع سنین داباً فما حصدتم فذروه فی سنبلهالا قلیلا مما تاکلون ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون ثم یاتی من بعد ذلک عام فیه فیاث الناس و فیه یعصرون» [3]

هفت سال در این سرزمین تا می توانید گندم و جو و غلات دیگر بکارید و آنچه را که درو می کنید در سنبله نگهدارید مگر آن مقدار کمی که برای خوراک روزانه مصرف می کنید آنگاه بدنبال این هفت سال هفت سال قحطی فرا می رسد و آنچه را که در این هفت سال ذخیره کرده اید بجز مقدار کمی مصرف خواهید کرد سپس بعد از این هفت سال قحطی دوران رفاه و آسایش مردم فرا خواهد رسید.»

و این خواب نیز همان طور که تعبیر شده بود صورت حقیقت بخود گرفت.

آیا این نمونه از خوابها و صدها نظائر آن را می توان به مغز و سلولهای آن نسبت داد ؟مسلماً باید اعتراف کرد که خوابهای راست یکی دیگر از تجلیات روح و نیروی نامرئی است که از بدن مستقل می باشد چنانکه صدرالمتأهلین شیرازی می گوید:

«یکی از دلایل استقلال روح و اینکه انسان دارای روح مستقلی است که بدون بدن میتواند به زندگی ادامه بدهد خوابهائیست که انسان نسبت به وقایع آینده یا موضوعاتی که به کلی از نظر پنهان است و هیچگونه اطلاعی از آن ندارد می بیند و صد درصد با واقع و حقیقت تطبیق می نماید و همچنین انسان پدر و مادر و بعضی از بستگان مرحوم خود را در خواب می بیند و آنها به انسان خبرهائی می دهند که با تمام جزئیات خود با واقع مطابقت دارد.» [4]

اسپری تیسمSpirtisme

علم مخابره با ارواح را اسپرتیسم می نامند . اسپرتیسم نیز یکی از دلائل حسی و قاطع وجود روح و استقلال و بقای آن پس از مرگ است.

احضار روح در زمانهای گذشته بطور سری و پنهانی مورد آشنائی بشر بوده و قبل از قرون وسطی محققین در این علم به پیشرفتهای بزرگی نائل شدند ولی در قرون وسطی به علت اینکه مردم نسبت بحقیقت آن مشکوک بودند و آن را یک نوع فریبکاری تصور می کردند هرکس را «اسپربت» می شناختند از بین می بردند.

ولی از قرن نوزدهم به بعد این علم مورد توجه ارباب بینش و دانشمندان واقع گردید و پس از یک سلسله مطالعات و آزمایشهای دقیق بحقیقت آن پی برده شد در آمریکا و ممالک اروپائی انجمنها وجمعیتهائی برای تحقیق و پژوهش دراین راه تشکیل یافت و علاقمندان با جدیت و پشتکار فراوان بدنبال این کار رفتند و مسئله احضار روح را وارد دنیای علم ساختند.

 

در انگلستان

مبدأ کشفیات جدید علمی را باید از زمانی دانست که انجمن تحقیقات روحی تحت نظر یک عده از بزرگترین و مشهورترین دانشمندان انگلیسی در لندن تشکیل گردید و یک رشته تحقیقات علمی صرف درباره تمام مسائل مربوط به روح و حساسیتهای خارق العاده آن شروع نمود.

این تحقیقات توسط سه پروفسور عالیمقام بنامهای «گورنب»،«مابر» و «یوومور» آغاز و توسط جانشینان آنها ادامه یافت.

حوصله و دقتی که صرف تحقیقات مزبور گردید از لحاظ سعی متمادی دانشمندان در کشف محصولات دنیای خاکی یکی ازشاهکارهای علمی بشمار می رود. [5]

در سال 1869 از طرف انجمن روانشناسان انگلستان هیئتی با شرکت 33تن از دانشمندان ، روحانیون ، معتمدین ، قضات و اساتید دانشگاهها معین گردید که موضوع فلسفه احضار روح که آن را انگیزه تصوری می پنداشتند رسیدگی و تکلیف قطعی آن را روشن سازند.

آن هیئت بعد از یک سال و نیم بررسی و آزمایش حقیقت و واقعیت احضار روح را تصدیق نمود.

یکی از اعضاء هیئت نامبرده آقای «روسل ولاس» رقیب دیرین داروین بود که پس از یک رشته مطالعات و موشکافیهای بسیار نتیجه تفحصات خود را در کتابی بنام (Miraeles andmodern spirtv alism) تألیف کرد و در آن اشاره نمود.

هنگامی که در صدد کشف اسرار جریان احضار روح بودم در نفس الامر بمادیات و اصول مادیون معتقد بودم و در مخیله من ابداً فکری در مورد تظاهر روح بهم نمی رسید و مسئله ظهور روح به قدری در نفس من نفوذ و تأثیر نمود که قبل از آنکه بتوانم برای فهم و درک آن توضیحاتی در ضمیر خود بیابم ناگزیر شدم به آن ایمان آورده و عقیده راسخ پیدا کنم.

یکی دیگر از دانشمندان انگلستان که او نیز راجع به ظهور ارواح بررسی و تحقیقات بعمل آورده سراولیورلوج [6] استاد دانشکده بیرمنگام وی اظهار داشت :

«ما پس از مرگ زنده خواهیم بود این مطلب را از آن جهت می گویم که شخصاٌ با بعضی از دوستان که فوت شده اند صحبت کرده ام ارتباط با ارواح ممکنست و من همچنانکه می توانم باحضار این مجلس صحبت کنم با دوستان متوفای خود نیز گفتگوکرده ام و از روی یقین و اعتماد کامل می گویم که پس از مرگ زنده و باقی هستیم.»

در آمریکا

در سال 1870در آمریکا مکتبی بنام مکتب روحی بوجود آمد و شروع به تفحص و تحقیق نمود و«سرویلیام کروکس» که یکی از نوابغ بزرگ بود طرق علمی جدیدی برای ادامه تحقیقات درباره روح کشف کرد و در فاصله بین سالهای 74-1873 بکمک بانوئی بنام «میس کوک» که وی نیز متخصص علم ارواح بود پدیده های عجیبی کشف کرد

بالاخره طولی نکشید که مسئله احضار روح در آمریکا شایع و متداول گردید و بطوری مردم معتقد وشیفته این کار شدند که زمامداران برای آنکه تشتتی در افکار عمومی روی ندهد در صدد برآمدند که به این جریان رسیدگی نموده چنانچه خدعه و تزویری درکار باشد آن را تخطئه کنند.

هیئتی مرکب از رئیس دیوان عالی کشور ،رئیس مجلس سنا یکی از اعضاء شورای عالی فرهنگ و یک نفر از پروفسورهای کرسی شیمی که کاملاً مورد اعتماد بودند از طرف دولت آمریکا مأمور شدند به این جریان رسیدگی و نظریات خود را اعلام دارند . نمایندگان منتخب پس از مدتها رسیدگی و تحقیقات و آزمایشهای خیلی دقیق متفقاً رأی دادند که قضیه احضار و ظهور روح کاملاً منطبق یا حقیقت است و تظاهرات روحی که مشاهده شده است جز آنکه از ناحیه ارواح بوده باشد به امر دیگر نمی توان نسبت داد [7]

در سالهای بعد عده ای از استادان دانشگاههای آمریکا به این جمعیت پیوستند و هر یک نظریاتی در صحت و حقیقت اصول احضار روح نوشتند ،از جمله پروفسور جمس هیسلوپ [8] استاد کرسی روانشناسی دانشگاه کلمبیا است که می گوید:

«بطوری که در جلسات احضار روح حاضر بوده و مشاهده کرده ام کاملاً معتقدم که بقای روح در عالم دیگر محقق است و جای هیچگونه تردید نیست .

و نیز دکتر هوجسون [9]  رئیس جمعیت تفحصات روح نظریه خود را باین شرح ابراز داشت:

بدون هیچ شک و شبهه معتقدم ارواحی که مکرر حاضر شده و با آنها سوال و جواب شده همگی بنا بر اظهارات خود ، پس از مرگ زنده اند . و لهذا مسلم و محقق است که روح در عالم دیگری باقی خواهد بود و مرگ فقط تغییر حالتی برای انسان است.

در فرانسه

در سال1900میلادی کنگره ای از روح شناسان که اعضای آن بالغ بر صدها نفر بود در پاریس تشکیل گردید و افراد مزبور که از کشورهای مختلف بدور هم گرد آمده بودند همگی از روح شناسان مبرز و از زمره دانشمندان ، پزشکان ،قضات، اساتید دانشگاهها، و علمای ادیان باملتهای مختلف آمریکائی و انگلیسی ، آلمانی ، ایتالیایی ، بلژیکی ، روسی، سوئدی، سویسی ، فرانسوی باضافه عده ای از عرفا و زهاد و مرتاضین ممالک آسیایی بودند که درکنگره پاریس شرکت داشتند و پس از مذاکرات و مباحثات مفصل و طولانی در جلسات عدیده عاقبت درماه دسامبر همان سال متفقاًً و یا اکثریت تام نظر و عقیده ثابت خود را در موارد زیر اظهار و اعلام داشتند:

1-      اقرار و اعتراف به الوهیت ذات یکتا ، خداوند حکیم علی الاطلاق

2-     اثبات حیات و بقای روح پس از مرگ

3-    امکان احضار روح مردگان و مکالمه با ارواح و ایجاد رابطه بین زنده ها و مرده ها

4-     اعتقاد به آسایش یا سختیهای روح در عقبات مرگ به نسبت اعمال خیر و شر زندگانی دنیوی

5-     تکامل و ترقی ارواح پس از تصفیه از ناپاکیها و رسیدن بدرجات عالیه

6-     بسط اخوت و یگانگی بین ارواح پاک و اتصال و بهم پیوستگی سعادت و آسایش آنها

این بود تاریخچه علم اسپری تیسم ونتیجه زحمات و مساعی محققین و دانشمندان بزرگ جهان درراه کشف آن اما راجع به چگونگی اسپریتیسم؟

اسپری تیسم یا مخابره با ارواح توسط اشخاصی صورت می گیرد که به اصطلاح «مدیوم» نامیده می شوند یعنی دارای رابطه با ارواح می باشند به این طریق که هم خاصیت گیرنده و هم خاصیت فرستنده دارند.

روح مدیوم ها در حالت جذبه به جهان مردگان می رود و با ارواح ارتباط برقرار می سازد و با اینکه روح مردگان در بدن آنها ظاهر می گردند و بطور شفاهی یا کتبی به سوالاتی که ازآن ها می شود راجع به امور گذشته و حل و آینده پاسخ می دهند گاهی اتفاق می افتد که مدیوم در آن واحد هم مشغول نوشتن و هم مشغول خواندن است در این موقع صدا و حرکات دست در اختیار ارواح قرار دارد زیرا هرکدام بطور مستقل به سوالاتی پاسخ  می دهند.

ارواح بسیاری از مطالب راجع به اسرار زندگی خود و جهان ارواح و چگونگی زندگی  روح در آن جهان و سایر مسائل مهم بیان داشته اند که متأسفانه نمیتوان دراین مختصر آنها را شرح داد ولی در بخش آینده زیر عنوان «اسراری از ورای مزارها راجع به ارواح» قسمتی از اظهارات ارواح را راجع به آن جهان که توسط محققین و دانشمندان بزرگ بدست آمده از نظر می گذرانید.

از معلومات و حقایقی که از ناحیه ارواح در جلسات احضار روح برای دانشمندان کشف شده می توان نتیجه گرفت که مسلماً انسان در ماورای این تن و اعضاء و سلولهای مختلف بدن دارای شخصیت و نیروی مستقلی است که با مرگ از بین نمی رود و ارتباط ارواح رفتگان با ساکنین زمین بهترین دلیل استقلال و بقای روح پس از مرگ است زیرا این ارتباط خود ملازمه حیات و بقای روح می باشد.

 

 

________________________________________

فصل سوم

دلائل نقلی

حقیقت روح

 

«یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا» [1]

«ای پیغمبر درباره حقیقت روح از تو سوال می کنند بگو: روح یک امر الهی است و برای بشر یک حقیقت ناشناخته و مجهول است و آنچه که در فهم این حقیقت به شما داده شده بی کم و ناچیز است»

دانشمندان امروز نیز با آن همه ترقی در زمینه های مختلف هنوز به حقیقت روح و اینکه آیا روح مادی است یا غیرمادی پی نبرده اند و اطلاعاتشان نسبت به روح  بسیار اندک و ناچیز است چنانکه «سرچارلز اسکات شرینگتون» می نویسد:

آنطور که باید و شاید در امور پژوهشهای مربوط به واکنشهای روحی از نظر فیزیولوژیکی و با مقایسه با مطالعات ارسطو در 2000 سال قبل پیشرفت چندانی نکرده ایم»

دکتر «گارد ترمورتی» می گوید :

«روح و جسم چیزهایی نیستند که اطلاعات و دانش ما و درباره آنها زیاد باشد. [2]

دکتر «ارستاس چسر» می نویسد:

و چنانچه می دانید فلاسفه بزرگ درباره روح و ماهیت و محل آن و همچنین بقای آن زیاد اندیشیده اند این مسئله پیچیده هنوز حل نشده است و هنوز هم دانشمندان برای کشف آن می کوشند در سالهای اخیر بسیاری از متفکران تصمیم گرفته اند آن را از نظر دیگری مورد مطالعه قرار دهند با این معنی که مسئله روح را که بسیار پیچیده و مبهم است کنار گذارده تنها درباره (ذهن یاروان) یعنی مجموعه احساسات و عقاید و افکار به کنجکاوی و مطالعه بپردازند  [3].

 

استقلال روح

 

قرآن در موارد متعددی به استقلال روح اشاره نموده است در آنجا که آفریدگار متعال به فرشتگان فرمان می دهد تا بر آدم سجده کنند می فرماید:

1-      فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین [4]

وقتی که صورت بندی آدم به پایان رسید و من از روح خود در کالبد وی بدمیدم بر او سجده کنید.

و در آنجا که از عیسی مسیح (ع) یاد می کند می فرماید:

2- و کلمته ألقاها الی مریم و روح منه [5]

(و سخن وی که او را به سوی مریم انداخت و روح پاکیزه ای که از طرف  پروردگار بود.)

در این آیات که لقاء روح را بدنبال آفرینش کالبد انسان و صورت بندی آن ذکر می نماید و آن را بخود نسبت می دهد حاکی از استقلال روح از بدن می باشد.

 

بقای روح

 

3-قل یتوفیکم ملکالموت الذی و کل بکم ثم الی ربکم ترجعون [6]

بگو که فرشته های مرگ که موکل شما هستند شما را قبض روح خواهند کرد و آنگاه شما بسوی پروردگارتان مراجعت می نمائید.

در جای دیگر راجع به اشخاص ستمکار در عالم برزخ چنین میفرماید:

4-النار یعرضون علیها غدواً وعتباً و یوم تقوم الساعه [7]

صبح و شام وهمچنین روزیکه قیامت بر پا می گردد وآتش بر آنان عرضه می شود»

5- ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون [8]

«گمان نکنید کسانی که در راه خدا شهید شده مرده اند بلکه آنها زنده اند ونزد پرودگار خود ارتزاق می نمایند»

6-یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه المرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» [9]

«ای روح قدسی خشنود و خرسند بسوی پروردگارت بازگرد و سپس در زمره بندگانم در بهشت مینو درآی.»

1-      الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی علیها الموت ویرسل الاخری الی اجل مسمی. [10]

«پروردگار جانها را هنگام مرگ و هنگام خواب می گیرد و آنهائی را که مرگشان حتمی است بازداشت و دیگری را پس از مدتی باز می گرداند.»

لازم به توضیح نیست که این آیات نیز صریحاً از استقلال و بقای روح و ادامه حیات بعد از مرگ حکایت می نمایند.

نتیجه

 

از آنچه گذشت نتیجه می گیریم که انسان در ورای این اعضاء و سلولهای مغزی دارای شخصیت و نیروئی نامرئی است که گرچه ازماهیت و حقیقت آن بطور تفصیل اطلاع کافی در دست ندارم ومعلومات ما در این باره بسی اندک و ناچیز است:

ولی بطور اجمال با دلائلی فراوانی که از عقل و نقل و فطرت و حس و تجربه گذشت جای هیچ گونه تردید باقی نمی ماند که روح در عین ارتباط به تن از بدن و کلیه اعضاء و سلولها مستقل و مجزا بوده، با مرگ جسم از بین نخواهد رفت بلکه همواره زنده و باقی بوده و در جهان ارواح به زندگی جدید و نوین خود ادامه می دهد.

اینک که استقلال و بقای روح به ثبوت رسید دریچه ای از زندگی پس از مرگ و جهان ارواح و بدنبال آن جهان رستاخیز به روی ما گشوده می شود که تفصیل آن را در دو بخش آینده این کتاب از نظر می گذرانید.

 

جهان ارواح

در ماوراء طبیعت

حجاب چهره جان میشود غبار تنم                           خوشادمی که از این چهره پرده بر فکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست           روم به روضه رضوان که مرغ آنچمنم

                  

مراکه منظر حور است مسکن ومأوی                      چرا به کوی خراباتیان بود وطنم

                            

 

فصل اول

مرگ و زندگی

 

«وماهذه الحیوه الدنیا الا لهوولعب وان الدارالآخره لهی الحیوان لوکانوا یعلمون» [11]

عمرانسان در این جهان کوتاه و روزگارش گذران و ناپایدار و فطرتاً به حیات جاویدان مشتاق و آرزوهایش بسی                  بیکران و خواسته هایش نامحدود می باشد و علی رغم این امور خواه و ناخواه امروز یا فردا مرگش فرامی رسد و سرانجام پس از تحمل سختیها این جهان را با هزاران آمال و آرزو ترک می گوید و عزیزان خود را در غم مفارقت و جدائی می گذارد و می گذرد.

پس آیا عشق انسان به بقاء و حیات همیشگی و آرزوها و کاوشهای پیگیر وی در راه یافتن زندگی واقعی بیهوده است ؟

حاشا! که مرگ پایان زندگی و آخرین مرحله تکامل انسان بوده و بدنبال این جهان خزانی؛ جهانی بهاری و پس از این فراق و وصالی نباشد.

آری این فطرت آدمیست که انسان را به جهان پر فروشکوه و زندگی واقعی آینده امیدوار

می سازد که :

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد          عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد        

                  

و این زندگی ایده آل همان زندگی پس از مرگ است که در آیه فوق می فرماید:

«سرای دیگر جای زندگانی واقعی است و الا زندگانی دنیا جز بازی و سرگرمی چیزی نیست.»

و بنابراین مرگ آغاز زندگیست یک زندگی نوینی که هزاران بار از زندگی دنیوی بهتر و والاتر است و در آن بجای جنگ وجدال ، فساد و خونریزی ، چپاول و غارتگری و ظلم وستم، صلح و صفا، آرامش و خوشبختی ،لذت وکامیابی حکومت می کند.

از مرگ نهراسید

ولی متأسفانه بیشتر مردم از مرگ هراسانند و آن رایکنوع شکنجه و درد و رنج تصور می کنند در حالی که مرگ به رنجها و کلیه مصائب و سختیها پایان می دهد .

گر مرگ رسد چرا هراسم                                    کان راه بنست میشناسم

این مرگ نه باغ وبوستانست                                 کو راه سرای دوستانست

تا چند کنم ز مرگ فریاد                                       چون مرگ ازوست ،مرگ من باد.

گربنگرم آنچنان که رایست                                    این مرگ نه مرگ، نقل جایست

ازخوردگهی بخوابگاهی                             

                                      از خوابگاهی ببزم شاهی

خوابی که ببزم توست راهش                     

                             گردن نکشم ز خوابگاهی

چون شوق تو هست خانه خیزم                           

                             خوش خسبم و شادمانه خیزم

بسیاری از عرق شدگان و برق زدگان و کسانی که دچار تصادف و حوادث دیگر شده و از مرگ نجات یافته و در حقیقت از پیش مردگان برگشته اند وقتی از حالاتی که در لحظات مرگ به آنها دست داده جویا می شویم می بینیم که هیچکدام دچار وحشت و اضطراب نشده بلکه آسایش و آرامش غیر قابل توصیفی در نهاد خود احساس کرده و میل فراوان بخواب پیدا نموده اند.

«سرویلیام اسلر» طبیب مشهور انگلیسی عکس العملهای حاصله در 500 نفر اشخاص محتضر را دقیقاً مورد بررسی قرار داد فقط11نفرآنها قدری ترس و دو نفر علائم وحشت زیاد نشان

داده اند.

«جون ریل» پزشک بیمارستان گینز در لندن می گوید:

مرگ آنقدر که خیال می کنیم موحش نیست ،اغلب اوقات خویشان ودوستان که شاهد آخرین لحظات یک موجود عزیزی هستند خیلی بیشتر از خود او در رنجند رنج آنها نشانه یک شفقت از روی ساده لوحی است آنها آن ناراحتی را که شخص به تصور خودشان در حال نزع احساس می کند در حال خداحافظی نهائی آن کسانی که ازدست ما می روند در قوه خیل خود می پرورانند.

شاید احساس یک تأسف گذرنده بنمایند ولی ابداً وحشتی احساس نمی کنند.

پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند:

«کماتنامون تموتون وکما تسیقظون ، تبعثون»

(همانطور که می خوابید خواهید مرد و همانطور که بیدار می شوید در روز رستاخیز بپا میخیزید.)

به امام باقر(ع) گفته شد:«مالموت» مرگ چیست؟

حضرت فرمود:

(مرگ همان خوابیست که هر شب بسراغ شما می آید منتها مدتش طولانیست.)

خلاصه تمام دانشمندان دقیق و ذیصلاحیت دراین عقیده متفقند که وحشت مرگ صرف خیالی است البته تشنجات و تغییر صورت مخضر در حال جان کندن گاهی منظره ناگواری دارد و ممکنست بعضی آن را علامت درد و رنج تصور کنند ولی این تغییرات جز تشنجات عضلانی چیزی نیست.

بنابراین از مرگ نباید هراسید بلکه باید از اعمال و رفتار خود بیم داشته باشیم زیرا به همان اندازه که مرگ برای نیکوکاران آغاز خوشبختی و سعادت است برای گنهکاران و اشخاص ستمکار آغاز شکنجه و عذاب خواهد بود چنانچه حضرت سجاد(ع) در پاسخ از سوال مرگ می فرماید:

مرگ برای مومن مانند کندن لباس مندرس و آزاد شدن از قید و زنجیر و پوشیدن فاخرترین لباسها بسوی بهترین منزلهاست و برای کافر مانند کندن لباس فاخر و برکردن کهنه ترین و خشن ترین لباسها و رفتن بخوفناک ترین و پرعذاب ترین منزلهاست.

 

ای که می ترسی ز مرگ اندر فرار                         

                             آن زخود ترسانی ای جان هوش دار

زشت، روی توست نی رخسار مرگ                       

                             جان تو همچون درخت و مرگ برگ

مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست                      

                             آئینه صافی یقین همرنگ روست

 

انسان درآستان مرگ

 

«وجائت سکره الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید» [12]

براستی سکرات و بیهوشی مرگ فرا رسید .اینست آنچه تواز آن روی گردان بودی

آیا در حال احتضار بر انسان چه خواهد گذشت؟و چه چیزهائی را مشاهده خواهدکرد و سرانجام چگونه روح از بدن مفارقت می جوید؟

پیغمبر اکرم(ص)در آخرین لحظه عمر خود  فرمود:

«لا الا الا الله انالموت سکرات» (مرگ دارای سکره ها ومستیهائیست پروردگارا! مرادر سکرات موت یاری کن) مدت این بیهوشیها که درحدود سه ، چهار ساعت است از حینی که شخص متوجه رفتن می شود آغاز می گردد...

 

مرحله نخست

 

در نخستین مرحله ، نفس انسان که دائماً بصور خیالیه مشغول است ، احدی التوجه شده تمام توجهش بخود معطوف می گردد در این موقع که هنگام وداع روح از بدن است حملات و کشمکشهایی میان روح و ایمان و شیاطین و مادیات آغاز می گردد.

 

 

________________________________________

 

 





حدیث

 

اما شگفتا..که بنده ام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من

   

 
*
و اگر در جست و جوی يک تکيه گاه مطمئن هستی، بر من توکل نما. نمل/۷۹

 
آن گاه که نوميدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی شوی، به من اميدوار باش. زمر/۵۳
 
آن گاه که سرمست زندگانی دنيا و مغرور به آن شدی، به ياد قيامت باش. فاطر/۵
 
آن گاه که در پی تعالی و کمال هستی، نيتت را پاک و الهی کن. فاطر/۵
 
آن گاه که دوست داری به آرزويت برسی به درگاهم دعا کن تا اجابت نمايم. غافر/۶۰
 
آن گاه که دوست داری کسی همواره به يادت باشد، به ياد من باش که همواره به ياد
تو هستم. بقره/۱۵۲
 
آن گاه که دوست داری با من هم سخن شوی، نماز را به ياد من بخوان. طه/۱۴
 
آن گاه که روحت تشنه نيايش و راز و نياز است، آهسته مرا بخوان. اعراف/۵۵
 
آن گاه که شيطان همواره در پی وسوسه توست، به من پناه ببر. مومنون/۹۷
 
آن گاه که لغزش ها روحت را آزرده ساخت، در توبه به روی تو باز است. قصص/۶۷*





حدیث

 رسول مکرم اسلام(ص) می فرمایند:
هيچ چيز در نزد خداوندِ والا، از جوان توبه كننده محبوب‌تر نيست و هيچ چيز نزد خداوند بزرگ از پيري كه پايدار بر گناهانش باشد مبغوض‌تر نيست.
نهج الفصاحه، ح 2679 





اهل بیت (ع)

 

   
ولادت با سعادت امام حسین(ع) - امام سجاد(ع) و حضرت ابوالفضل العباس علمدار کربلا (ع) مبارک باد





گزارش تخلف
بعدی